از آن بیشه برتر یکی تیروار
یکی کوه بینی سیه تر ز قار.
فردوسی.
گشته پران از کف او نیزه و زوبین و تیغدر هوا ده تیروار راست در ده تیروار.
مسعودسعد.
اصلاح زهره آن است که هر دو سر آن ببندند و در آب بجوشانند چندانکه مردی دو تیروار برود یا سه تیروار پس از آن به سایه خشک کنند و نگاهدارند. ( ذخیره خوارزمشاهی ) و آوازاو ( ملک ماران ) از یک تیروار بکشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || ( ص مرکب ) تیرمانند. راست چون تیر. همانند تیر در راستی : کمانم از پی آن تیروار قامت او
وزو مرا همه درد و غم است قسمت وتیر.
سوزنی.
رجوع به تیر و دیگر ترکیبهای آن شود.