هوا تیره فام و زمین تیره گشت
دو دیده در او اندرون خیره گشت.
فردوسی.
به پند منادی نشد شاه رام به روز سپید و شب تیره فام.
فردوسی.
من این کرده وز شب جهان تیره فام که داند که من که و راهم کدام.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
سپهبد چو دید آسمان تیره فام بزد بر سر اسب جنگی لگام.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
جویست و جر پرده عبرت ز دردهاره پر زجر و جوی و هوا سرد وتیره فام.
ناصرخسرو( دیوان ص 260 ).
|| کنایه از شب : به گوهر فروزد دل تیره فام
مگر شبچراغش از اینست نام.
نظامی.