تیرمه. [ م َه ْ ] ( اِ مرکب ) مخفف تیرماه. تیر. فصل پائیز : اگر به تیرمه از جامه بیش باید تیرچرا برهنه شود بوستان چو آید تیر.عنصری.ماه پروردین حریر فستقی بخشیده بودمر درخت باغ را زو باغ شد زینت پذیرتیرمه زینت بگردانید بستان را و دادآن حریر فستقی را رنگ دینار و زریر.سوزنی.رجوع به تیر و تیرماه شود.