تیرست

لغت نامه دهخدا

تیرست. [ رَ ] ( عدد، اِ ) تیراست. تری ست ، سه صد، سیصد ( 300 ). ( فرهنگ فارسی معین ) :
کنیزان دوشیزه تیرست و شصت
به رخ هر یک آرایش بت پرست.
اسدی.
ز زر خشت تیرست و سی بار پنج
که مردی یکی برگرفتن به رنج.
اسدی.
همه ره بد افکنده پنجاه میل
گرفتند تیرست و پنجاه پیل.
اسدی.
رجوع به تیراست و حاشیه برهان چ معین شود.

فرهنگ معین

(رَ ) (اِ. ) سیصد، عدد سیصد.

فرهنگ عمید

سیصد: کنیزان دوشیزه تیرست وشصت / به رخ هریک آرایش بت پرست (اسدی: ۳۶۷ ).

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ

زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

تیرستتیرستتیرستتیرست

بپرس