تیردان


مترادف تیردان: ترکش، تیرکش، جوله، کیش

لغت نامه دهخدا

تیردان. ( اِ مرکب ) قندیل و ترکش. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). ترکش. تیرکش. ( ناظم الاطباء ). جعبه. ترکش. کنانه. شکا. شغا. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
از بیم خویش تیره شود بر سپهر تیر
گر روز کینه دست برد سوی تیردان.
فرخی.
قندیل ما چو مهر پر از تیر شد ولی
تیری برون نمی رود از تیردان ما.
طغرا ( از آنندراج ).
رجوع به تیر و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) جای تیر ترکش تیرکش .

فرهنگ عمید

= ترکش

فرهنگستان زبان و ادب

{quiver} [ورزش] محفظه ای برای نگهداری تیرها

دانشنامه آزاد فارسی

مترادف ها

quiver (اسم)
ارتعاش، ترکش، تیردان

پیشنهاد کاربران

جعبه. [ ج َ ب َ / ب ِ ] ( از ع ، اِ ) تیردان. ترکش. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . کنانه. شغا. کیش. وفضه :
گر نیست به جعبه ش در چون تیر جوابی
کس دست نگیرند ز تیر و ز نبالش.
ناصرخسرو.
از جوشن خصم جعبه گردد
...
[مشاهده متن کامل]

تیر تو چو خارهای ماهی.
سیدحسن غزنوی.
بفکنده سپر که می نیابد
در جعبه فکر تیر دیگر.
اثیر الدین اخسیکتی.
تیر اگر بر نشانه ای راندی
جعبه را بر نشانه بنشاندی.
نظامی.
همه ساز لشکر به ترتیب جنگ
برآراست از جعبه نیم لنگ.
نظامی.
مگر تیرش از جعبه آرش است
که از نوک او خاره با خارش است.
نظامی.
تیر جعبه حجت ، جمله بینداخت.
( گلستان ) .
گفتن که نه از وداد باشد
پیمودن باد باد باشد
تیری که نه بر هدف گراید
آن به که ز جعبه برنیاید.
امیرخسرو دهلوی.

شگا
ترکش، تیرکش، جوله، کیش

شغا
کنانه
شقا

بپرس