تیرتخش

لغت نامه دهخدا

تیر تخش. [ رِ ت َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تیر هوائی و آتشبازی را گویند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). تیر هوائی و تیر ناوک و تیر آتشبازی... ( غیاث اللغات ). تیر هوائی آتشبازی شبهای عید و عروسی را گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
گر اشارت نیست با چین جبین هم قانعیم
تیر تخشی زآن کمان ابروان ما را بس است.
صائب ( از آنندراج ).
تو گوئی چو شد تیر تخشش بلند
که کرده ست این ریشه در خاک بند.
طاهر وحید ( از آنندراج ).
از بس که گرم سوی عدویت روان شود
چون تیر تخش ناوک آتشفشان شود.
سعید اشرف ( ایضاً ).

فرهنگ معین

(تَ ) (اِمر. ) تیر آتشبازی ، آنچه که به شکل های مختلف درست کرده ، در آن باروت می ریزند و به هنگام جشن ها با آن ها آتش بازی راه می اندازند.

فرهنگ عمید

آنچه از باروت که به شکل های مختلف برای آتش بازی ها در مراسم جشن و شادمانی ساخته می شود و در موقع انفجار تولید نور و صدا می کند.

پیشنهاد کاربران

درود
تیرتخش به چم تیری ست که به سوی بالا پرتاب می شود و در جشنها و آتش بازی کاربرد داشته است.
تیرتخش همینک در جایگاه یک فرواژه ( اصطلاح ) و برای رساندن فریافت ( مفهوم ) تندی و شتاب فراوان به کار می رود.
...
[مشاهده متن کامل]

تکواژِ "تخش" در فَرواژه ی ( اصطلاح ) "تیرتخش"
تخش به چم ( معنی ) بالا، بلند، بنِ کنونی از بنواژه ی تخشیدن است؛ روانشاد دهخدا درباره ی بنواژه ی تخشیدن می نویسد:
{تخشیدن. [ ت َ دَ ] ( مص ) بالا نشستن. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . صدر مجلس نشستن. ( ناظم الاطباء ) . قیاس شود با: پارسی باستان "همتخشی " ، "همتخشتا" ، ریشه اوستائی "ثوخش"، "ثوخشَ"= غیور، باهمت ، "ثوخشه"، "ثوخشیشتَ، پهلوی "توخشیتن"،
هندی باستانی"تواکشس"= قوه، نیرو. ( حاشیه برهان چ معین ) .
تخشید یعنی بالا نشست، چه تخش بمعنی بالا و صدر مجلس هم آمده است. ( برهان ) . کسی که بالا نشست گویند تخشید. ( فرهنگ رشیدی ) .
|| آقای دکتر معین در مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی ذیل کلمه "هوتخش" آرد: هوتخش مرکبست از دو جزء، جزء اول بمعنی خوب است و جزء دوم از توخشیتن ، تخشیدن بمعنی کوشیدن و ورزیدن است. هوتخش یعنی خوب ورزنده ، نیکو کوشنده و مراد از آن طبقه صنعتگر است. . . ( مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی ص 408 ) .
و رجوع به تخشا و تخشائی ارتش شود. }

بپرس