سروبالای کمان ابرو اگر تیر زند
عاشق آن است که بر دیده نهد پیکان را.
سعدی.
تا تیر هلاکم بزنی بر دل مجروح یا جان بدهم یا بدهی تیر امانم.
سعدی.
آن را که تو دوست بیش داری کس تیر جفا زدن نیارد.
سعدی.
|| حباب بالا دادن مایعی جوشان. حبابها که از ته دیگ تفته بر روی آب آید. ( از یادداشتهای مرحوم دهخدا ) : چون به خم اندر ز زخم او بخروشد
تیر زند بی کمان و سخت بکوشد.
منوچهری ( از یادداشت ایضاً ).
به هر دو معنی رجوع به تیر انداختن شود.