تیر اور

لغت نامه دهخدا

( تیرآور ) تیرآور. [ وَ ] ( نف مرکب ) که تیر آورد مر تیرانداز را. آورنده تیر و اندازنده تیر :
باکم از ترکان تیرانداز نیست
طعنه تیرآورانم می کشد.
حافظ.
می شناسم چشم او را طرفه مست کافری است
دیده ام مژگان شوخش را عجب تیرآوری است.
سلیم ( از آنندراج ).
خصم تیرآور اگر دم زند آماجش کن
بزنش کفشگی و چکمه مرحاجش کن.
میر نجات ( ایضاً ).
قضا کمان ترا هر کجا که زه بندد
یکی ز جمله تیرآوران بود تقدیر.
شهرت ( ایضاً ).
|| عیار و مکار. ( آنندراج ). مکار و حیله گر و قرمساق.( غیاث اللغات ). غدار و مکار. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( تیر آور ) که تیر آورد مر تیرانداز را آورنده تیر و اندازنده تیر

پیشنهاد کاربران

بپرس