باکم از ترکان تیرانداز نیست
طعنه تیرآورانم می کشد.
حافظ.
می شناسم چشم او را طرفه مست کافری است دیده ام مژگان شوخش را عجب تیرآوری است.
سلیم ( از آنندراج ).
خصم تیرآور اگر دم زند آماجش کن بزنش کفشگی و چکمه مرحاجش کن.
میر نجات ( ایضاً ).
قضا کمان ترا هر کجا که زه بنددیکی ز جمله تیرآوران بود تقدیر.
شهرت ( ایضاً ).
|| عیار و مکار. ( آنندراج ). مکار و حیله گر و قرمساق.( غیاث اللغات ). غدار و مکار. ( ناظم الاطباء ).