ور جهان پر شد از مگس منداز
بر مگس خیره خیره تیر خدنگ.
ناصرخسرو.
او را [بهرام گور] سواری و نیزه تاختن و تیر انداختن آموخت. ( فارسنامه ابن البلخی ص 75 ).به چابکتر از خود مینداز تیر
چو افتاد دامن به دندان بگیر.
سعدی ( بوستان ).
صد انداختی تیر و هر صد خطاست اگر هوشمندی یک انداز و راست.
سعدی ( بوستان ).
چو تیر انداختی بر روی دشمن حذرکن کاندر آماجش نشستی.
سعدی ( از آنندراج ).
|| جوش برآوردن. آنچه از کروهه های هوائی از بن مایع جوشان بر روی مایع آید. برشدن گلوله هائی از هواست که از بن ظرفی محتوی مایعی جوشان به سطح مایع آید. ( از یادداشتهای مرحوم دهخدا ) : ... گفت این شیره همچون دیگ بی آتش می جوشد و تیر می اندازد. گفت چون بیارامد مرا آگاه کن. ( نوروزنامه منسوب به خیام ). فتنه نندیشد که درخم تیر اندازد نبیذ
کفر نگریزد که سوسن در چمن خنجر کشد.
سیدحسن غزنوی.
رجوع به تیر زدن و تیر و دیگر ترکیبهای آن شود.