تیجاندن

پیشنهاد کاربران

تیجاندن: با دست پنبه یا مو و. . . راازهم گشودن. به هم فشاردن وپیچیدن.
نمونه: وزیر ریزش بنواخت آب، زلف وموی انبوه بیگ محمد را برآشوبید، تیجاند. ( کلیدر ج۷ص۲۰۶۷ )
محمدجعفر نقوی
تیجاندن/ tidj�ndan : افشرانیدن
مانند: آلاجاقی از لب خوبرو برخاست. آب دست هایش را تیحاند و به سوی پله ها رفت.
کلیدر
محمود دولت آبادی

بپرس