هر کجا ریدکی بود تگلم
هر کجا کالمی بود خصیم .
طیان مرغزی.
تگل. [ ت َ گ َ ] ( اِ ) قوچ جنگی. ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ) ( برهان ). رجوع به ماده قبل شود.
تگل. [ ت ِ گ َ ] ( اِ ) پارچه بود که بر جامه پاره بدوزند و آنرا پینه خوانند و به تازی رقعه خوانند. ( فرهنگ جهانگیری ) ( از فرهنگ رشیدی ). پارچه و رقعه که بر جامه پینه کنند. ( برهان ). به کسر اول و گاف پارسی مفتوح وصله و پینه که بر جامه زنند. ( حواشی و تعلیقات فیه ما فیه چ فروزانفر ص 275 ) :
چو ریسمان شده ام زانکه سوزن هجرت
همی زند به قبای دلم هزار تگل.
مولوی ( از فرهنگ جهانگیری ).
فرعون ز فرعونی آمنت بجان گفته بر خرقه جان دیده زایمان تگلی دیگر.
مولوی ( بنقل فروزانفر در فیه مافیه ص 276 ).