تگس. [ ت َ گ َ ] ( اِ ) همان تگژ مرقوم است. ( شرفنامه منیری ). استخوان و هسته درون و صره انگور. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : برگونه سیاهی چشم است غژم او هم بر مثال مردمک چشم از او تگس.
بهرامی ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
دیده حاسد بتو چون غژب انگور است سرخ در لگدکوب عنا بادش جدا آب از تگس.