و زانسو هیونی تگاور دوان
طلایه برافگند زی پهلوان.
فردوسی.
عنان تگاور همیداشت نرم همی ریخت از دیدگان آب گرم.
فردوسی.
ز لشکر ز خویشان دو تن را بخواندسبکشان بر اسب تگاور نشاند.
فردوسی.
به گور تگاور سمند افکنیم به شمشیر برشیر بند افکنیم.
فردوسی.
چو وحشی گور در صحرا تگاورچو مرغ آب در دریا شناور.
جامی.