من فریفته گشته ، به جهل تکیه زده
به قول جعفر و زید و ثنای خیل و خول.
ناصرخسرو.
ای زده تکیه بر بلند سریربر سرت خز و زیر پای حریر.
ناصرخسرو.
عطسه تست آفتاب دیر زی ای ظل حق مسند تست آسمان تکیه زن ای محترم.
خاقانی.
مزن تکیه بر مسند و تخت خویش که هر تخت را تخته ای هست پیش.
نظامی.
گهی خوردن میی چون خون بدخواه گهی تکیه زدن بر مسند ماه.
نظامی.
خیال بسته و بر باد عمر تکیه زده به پنج روز که در عیش و در تماشائی.
سعدی.
بر بالش دیبا تکیه زده. ( گلستان ).تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی.
حافظ.
زند چون تکیه بر بالین ز من افسانه می خواهدبه این تقریب احوال دل دیوانه می پرسد.
شفائی ( از آنندراج ).
|| اعتماد کردن : بر هیچ دوست تکیه مزن کو به عاقبت
دشمن نماید و نبرد دوستی به سر.
خاقانی.
نفس که نفس بر او تکیه می زند باد است به وقت مرگ بداند که باد می پیمود.
سعدی.