تکیف

لغت نامه دهخدا

تکیف. [ ت َ ک َی ْ ی ُ] ( ع مص ) عیبناک کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). تنقص. ( اقرب الموارد ). || چگونگی دانستن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
اتصالی بی تکیف بی قیاس
هست رب الناس را با جان ناس.
مولوی.

تکیف. [ ت َ ک َی ْی ُ ] ( ع مص ) منحوت از کیف ، چگونگی بخود گرفتن. بکیفیتی درآمدن. رجوع به کیف و کیفیت و ماده قبل شود.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) دانستن چگونگی شناختن کیفیت چیز . ۲ - کیف بردن نشاه گرفتن ( از خوشیها و مخدرات ) . ۳ - عیب ناک کردن . ۴ -( اسم ) کیفیت پذیری . جمع : تکیفات .

فرهنگ معین

(تَ کَ یُّ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) لذت بردن . ۲ - صفت و حالتی به خود گرفتن . ۲ - عیبناک شدن . ۳ - شناختن کیفیت چیزی .

فرهنگ عمید

شناختن کیفیت چیزی.

پیشنهاد کاربران

بپرس