تکه تکه

/tekketekke/

مترادف تکه تکه: جزء جزء، قسمت قسمت، قطعه قطعه، بریده بریده، پاره پاره

معنی انگلیسی:
torn to pieces, ragged, broken into pieces, a piece, asunder, bitty, fractional, piecemeal, sky-high, lump, patchy, sectional

لغت نامه دهخدا

تکه تکه. [ ت ِک ْ ک َ / ک ِ ت ِک ْ ک ِ / ک َ ] ( ص مرکب ) پاره پاره و لقمه لقمه. ( ناظم الاطباء ). قطعه قطعه. بریده بریده.

فرهنگ فارسی

( صفت ) قطعه قطعه پاره پاره .

فرهنگ معین

( ~. ~. ) (ص مر. ) قطعه قطعه ، پاره پاره .

گویش مازنی

/takke takke/ از اصوات

واژه نامه بختیاریکا

( تَکه تَکه * ) گٌله گٌله؛ جا جا؛ قسمت قسمت؛ پراکنده
پِت پِتِه
جُم جُم؛ خَرد؛ تَل رُه؛ تَک تُلمه؛ فاله فاله؛ وَره وره؛ هُل هُله

دانشنامه عمومی

تکه تکه[ ۱] ( ژاپنی: テケテケ; てけ てけ، روماجی: TekeTeke ) [ ۲] ؛ یک شخصیت افسانه ای عامیانه ژاپنی است که به عنوان روح یک دختر مدرسه ای شناخته می شود.
«تکه تکه» در اثر سقوط بر روی ریل قطار، بدنش به دونیم تقسیم شده است. [ ۳]
او که به یک روح کینه توز ( اوندیو ) تبدیل گشته، در باور عام در هنگام شب با نیم تنه بالایی، در ایستگاه های قطار با دستان و آرنجانش، کشان کشان، سرک می کشد و با ستون مهره اش صدای خش خش ایجاد می کند، صدای نزدیک به: تکه تکه.
اگر کسی را ببیند، دنبال او می افتد و او را به شیوه ای که خود مرده است، از وسط نصف می کند. گفته شده که تکه تکه از فرد دربارهٔ محل پاهای گم شده اش می پرسد. .
یک نسخه از این داستان مربوط به یک زن جوان به نام «کاشیما ریکو» است. داستان «کاشیما ریکو» پیش از داستان «تکه تکه» است. [ ۴] و گفته می شود، پاهایش پس از سقوط، با قطار از بدنش جدا شده و جان باخته است. [ ۵] [ ۶] به گفته برخی از نسخه های افسانه وقتی فردی از داستان کاشیما باخبر می شود، ظرف یک ماه پیششان می رود. گفته شده که روح بی پا کاشیما ریکو در دستشویی ها و حمام های عمومی حضور دارد و از آنها می پرسد: «که می دانند پاهای او کجاست؟»[ ۷] اگر فرد با پاسخی که کاشیما آن را نمی پذیرد پاسخ دهد، پاهای او را می برد. [ ۸]
فرد ممکن است با پاسخ دادن به اینکه پاهای او در «بزرگراه میشین» است، جان سالم به در ببرد. [ ۸] [ ۹] یا عبارت «کامن - شینین - ما» یا «نقاب مرگ شیطان» ( که ممکن است ریشه آوایی نام کاشیما باشد ) را بگوید. [ ۸] برخی افسانه کاشیما ریکو را به عنوان، تغییر دستشویی محور افسانه تکه تکه، توصیف می کنند. [ ۱۰]
عکس تکه تکهعکس تکه تکه
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

torn (صفت)
چاک چاک، ریش ریش، تکه تکه، پاره شده، درهم دریده

scrappy (صفت)
پاره پاره، تکه تکه

piecemeal (صفت)
بتدریج، تدریجی، تکه تکه

patchy (صفت)
جور بجور، تکه تکه، وصله وصله، وصله دار

slatey (صفت)
تکه تکه، شبیه سنگ لوح، باریکه باریکه

slaty (صفت)
تکه تکه، شبیه سنگ لوح، باریکه باریکه

فارسی به عربی

إرْباً إرباً

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه ی تکه تکه از ریشه ی واژه ی تکه فارسی هست خود واژه ی تکه از ریشه ی واژه ی تک و ه فارسی هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

تکه تکهتکه تکهتکه تکهتکه تکهتکه تکه
تکه تکه: تَشَقُق
تکه تکه شدن=:تَشَقَق
تکه تکه کردن: تَشقِیق
. . .
به
شق القمر
شق
ترک خورد
انفطر
انفلق
انقسم
انکسر
تَقَطِع
قطع
تقطیع
انفصل
تکثّر
تکسّر
. . .
رجوع کنید.
تخته تخته . [ ت َت َ ت َ ت َ / ت َ ت ِ ت َ ت ِ ] ( اِ مرکب ، ق مرکب ) قطعه قطعه . پارچه پارچه . ( ناظم الاطباء ) . لخت لخت :
چو تخته سنگ بر آن خانه تخته تخته ٔ زر.
فرخی .
گهی چون تخته تخته ساده سیم اندر هوا بر هم
گهی چون توده توده سوده کافورست بر بالا.
مسعودسعد.
من جمله با تکه میخواستم
خرد
پیلاش پیلاش

بپرس