تکمله

/takmale/

لغت نامه دهخدا

( تکملة ) تکملة. [ ت َ م ِ ل َ ] ( ع مص ) تمام گردانیدن و نیکو کردن. ( آنندراج ). کمل تکمیلاً و تکملة. رجوع به تکمیل شود. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) آنکه چیزی را تمام گرداند. ( از اقرب الموارد ). تکمیل و تتمه. ( ناظم الاطباء ) : و بیشترین مردم بر این دستور مال و خراج می رسانیدند و بعد از آن باهفتادودو دینار کردند پس از آن کسورات منسوبه و معروفه به عجز و تکمله و اضافت می کردند. ( تاریخ قم ص 143 ). || آنچه در آخر کتابی یا بابی ، یا فصلی تمامی سخن را نویسند. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

آنچه که چیزی به آن تمام وکامل شود
( اسم ) ۱ - تتمهمتمم . ۲ - مالیات اضافی که برای جبران کسر در آمدهای مالیاتی ناشی از غیبت یا مهاجرت یا موت جمعی از مودیان بدیگر مودیان تحمیل میشد .

فرهنگ معین

(تَ مَ یا مِ لِ ) [ ع . تکملة ] (اِ. ) ۱ - تتمه ، متمم . ۲ - بخش پایانی و قسمت آخر کتاب ، مقاله و هر نوشتة دیگر.

فرهنگ عمید

آنچه چیزی به آن تمام و کامل شود، تتمه.

پیشنهاد کاربران

نظریه ای که مبحثو نظر ناقص را کامل کند
کامل کننده
کامل کردن چیزی که ممکن است ناقص باشد یا نباشد و صرفاً آن را کامل تر کند.
متمم نیز گویند. مثلِ متمم قانون.
در حقوق به معنای تعدد ایادی بر مال مشترک
متمم

بپرس