تکله

لغت نامه دهخدا

( تکلة ) تکلة. [ ت ُ ل َ] ( ع اِ ) تکلان. ( ناظم الاطباء ). رجوع به تکلان شود.

تکلة. [ ت ُ ک َ ل َ ] ( ع ص ) رجل تکله ؛ مرد عاجز که کار خود را بدیگری سپارد و بر وی تکیه نماید. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).وکلة. ( اقرب الموارد ). رجوع به وَکَل و وکلة شود.
تکله. [ ت ُ ل َ / ل ِ ] ( ص ، اِ ) دیوانه را گویند. ( برهان ) ( از انجمن آراء ) ( از آنندراج ) ( فرهنگ رشیدی ) ( فرهنگ جهانگیری ). دیوانه و شوریده و مجنون. ( ناظم الاطباء ).

تکله. [ ت َ ل َ ] ( اِخ ) از ایلات ساکن اطراف اردبیل. ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 106 ). از ایلات اطراف اردبیل و مرکب از 500 خانوار است که ییلاقشان در سبلان و قشلاقشان در مغان است.

تکله. [ ت ُ ل َ / ل ِ ] ( اِخ ) نام یکی از اتابکان است که در شیراز پادشاهی کردند. ( برهان ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( از انجمن آراء ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از غیاث اللغات ). اتابک تکله ( 571-591 هَ. ق. ) پسر اتابک زنگی است و او 20 سال بر فارس اتابکی کرد و مردی عادل و صلح دوست بود و وزیری داشت بنام امین الدین کازرونی که به کرم و بخشش شهرت بسیار یافته ، آخر کار بین تکله و پسر عمش قطب الدین سنغربن طغرل نزاع شد و طغرل اتابک تکله را که شخصاً بجنگ او رفته بود بقتل رساند و خود اتابک شد. ( تاریخ مغول اقبال ص 382 ). و این سومین اتابک از اتابکان فارس است. رجوع به تاریخ مغول اقبال ص 399 شود :
در اخبار شاهان پیشینه هست
که چون تکله بر تخت شاهی نشست.
( بوستان ).
چو بشنید دانای روشن نفس
به تندی برآشفت کای تکله بس.
( بوستان ).
مظفرالدین سلجوقشاه کز عدلش
روان تکله و بونصر سعد مینازند.
سعدی.

تکله. [ ت ُ ل َ / ل ِ ] ( اِخ ) اتابک مظفرالدین تکله ( 649-656 هَ. ق. ) یکی از مشهورترین اتابکان لرستان است و او با اتابکان فارس و امرای لر کوچک و شول و مغول درافتاد و قسمت عمده عمر او در زد و خورد گذشته است. کشمکش میان اتابکان فارس و اتابکان لرستان که از عهد هزاراسب شروع شده بود در ایام امارت تکله شدت یافت چه اتابک سعدبن زنگی بقصد استیصال امرای فضلویه و تصرف بلاد لر بزرگ سه بار بطرف متصرفات تکله لشکر کشید ولی در این لشکرکشیها غلبه نیافت بلکه پیروزی و اعتبار نصیب تکله گردید. در سال 655 هَ. ق. که اردوی هلاکو عازم بغداد بود تکله بخدمت هلاکو رسید ولی از قتل خلیفه متأثر شد. مخفیانه به لرستان بازگشت و هلاکو گروهی را برای دستگیری او به لرستان فرستاد گرچه برادر تکله دستگیر شد چون تکله به حصار منگشت پناهنده شده بود بگرفتن وی توفیق نیافتند عاقبت هلاکو تکله را زنهار داد و چون به خدمت هلاکو رسید، خان مغول وی را به تبریز برد و در آنجا در سال 656 هَ. ق. او را بکشت. ( از تاریخ مغول اقبال صص 444-445 ). این تکله پسر هزاراسب بن ابی طاهر و پنجمین از اتابکان لر بزرگ است. رجوع به تاریخ مغول اقبال ( سال 448 ) شود.

فرهنگ فارسی

مظفر الدین (جل. ۶۴۹ - ف. ۶۵۶ ه. ق ) پسر نصره الدین هزار اسب از اتابکان لرستان .
رجل تکله

گویش مازنی

/tekele/ دیوانه و جنون زده - سگ هار & بالاترین نقطه ی درخت یا هر چیز دیگر

پیشنهاد کاربران

کلمه ای لری با معنی دم کنی
تکله واژه ی است که در افغانستان به وفور بکار برده می شود که معنای ، نیرومند ، قوی را میدهد.
این واژه شکل تغییر یافته ( تکرو ) یا همان نیرومند است
که باز هم همان مفهوم را می رساند

بپرس