تکلام

لغت نامه دهخدا

تکلام. [ ت ِ ک ِل ْ لا ] ( ع مص )سخن گفتن : تکلم کلمة بکلمة تکلماً و تکلاماً؛ سخن گفت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

تکلام. [ ت َ / ت َ ک َل ْ لا ] ( ع ص ) مرد نیکوسخن فصیح کلام. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به تکلامة شود.

گویش مازنی

/teklaam/ نوک پرنده – منقار

پیشنهاد کاربران

بپرس