تکفرون

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تَکْفُرُونَ: کافر میشوید - کفر می ورزید(کلمه کفر در اصل به معنای پوشاندن است برای همین در عبارت " کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ ﭐلْکُفَّارَ نَبَاتُهُ "به معنای کشاورزان است از این جهت که دانه را در خاک پنهان می کنند و از طرفی هرکسی که ربوبیت یا نعمتهای خدای تعالی را ا...
معنی لَا تَکْفُرُونِ: کفران نعمتم نکنید
ریشه کلمه:
کفر (۵۲۴ بار)

پوشاندن. در مفردات گوید: کفر در لغت به معنی پوشاندن شی‏ء است. شب را کافر گوئیم که اشخاص را می‏پوشاند و زارع را کافر گوئیم که تخم را در زمین می‏پوشاند کفر نعمت پوشاندن آن است با ترک شکر، بزرگترین کفر انکار وحدانیت خدا یا دین یا نبوت است. کفران بیشتر در انکار نعمت و کفر در انکار دین به کار رود و کفور (به ضم کاف) در هر دو. در مجمع فرموده: کفر در شریعت عبارت است از انکار آنچه خدا معرفت آن را واجب کرده از قبیل وحدانیت و عدل خدا و معرفت پیغمبرش و آنچه پیغمبر آورده از ارکان دین هر که یکی از اینها را انکار کند کافر است. راغب گوید: کافر در عرف دین به کسی گفته می‏شود که وحدانیت یا نبوت یا شریعت یا هرسه را انکار کند. به هر حال کافر کسی است که اصول یا ضروری دین را انکار کند. کفران: چنانکه از راغب نقل شد بیشتر در انکار نعمت و ناسپاسی به کار رود . یعنی هر که از روی ایمان اعمال شایسته را انجام دهد به سعی او ناسپاسی نیست و خدا آن را نادیده نخواهد گرفت بلکه پاداش خواهد داد این لفظ فقط یکبار در قرآن آمده است در آیات . . مراد از کفر ناسپاسی است ایضاً در . یعنی ای موسی کردی کارت را که کردی (و قبطی را کشتی) حال آنکه به نعمت من از ناسپاسان بودی. کَفور: (به فتح کاف) مبالغه در کفران نعمت است یعنی بسیار ناسپاس . آن ظاهراً مصداق کفر نیز واقع می‏شود مثل . «کَفُورْ» جمعاً 12 بار در قرآن مجید آمده است. کفُور: (به ضم کاف) مصدر است به معنی جحود و انکار از راغب نقل شد که در انکار دین و انکار نعمت به کار رود و جمعاً سه بار در قرآن آمده است . ظاهراً مراد از آن انکار دینی است یعنی: از هر مثل در این قرآن آوردیم ولی بسیاری از مردم جز انکار حق نکردند ایضاً . . کَفّار: (به فتح کاف) مبالغه کافر وبه قول راغب آن در افاده مبالغه از کفور ابلغ است. ظاهر قرآن آن است که در کفر دین و کفر نعمت به کار رفته . در کفر دینی است . ظاهراً در کفر نعمت است. کفار (به بضم کاف) جمع کافر است به نظر راغب استعمال آن در منکر دین بیشتر از منکر نعمت است . این لفظ جمعاً 21 دفعه در قرآن به کار رفته و همه جا مراد از آن منکرین دین است مگر در آیه . که مراد زارعان و کشاورزان است. کَفَّارة: مراد از کفاره آن است که گناه را به احسن وجه می‏پوشاند و جبران می‏کند . آن کفاره سوگندهای شماست چون قسم خوردید مراد از آن آزاد کردن بنده یا طعام ده نفر فقیر است. . یعنی: هر که از قصاص عفو کند آن عفو و تصدق کفاره گناهان اوست از امام صادق «علیه السلام» منقول است که به قدر عفو به قدر جنایتی که بر او وارد شده از گناهانش آمرزیده شود همچنین است تکفیر سیئات . مراد از آن پوشاندن و از بین بردن آثار گناهان است و در «سیئه» گفتیم که مراد از آن در غالب آثار معاصی است رجوع شود به «سیئه». کوافر: جمع کافره است یعنی زنان کفر و فقط یکبار در قرآن یافته است . یعنی: نکاح زنان کافر را نگاه ندارید بلکه آنچه از مهریه داده‏اید بگیرید و رهاشان کنید. درباره آیه در «عصم» و در «طعم» ذیل عنوان طعام اهل کتاب و زنان آنها توضیح داه شده است. کافور: در اقرب الموارد گوید: کافور عطری است از درختی که در جبال هندوچین است به دست می‏آید، درخت آن سایه بزرگ دارد و کافور در جوف شاخه‏ها و ترکه‏های آن می‏باشد، رنگ کافور ابتدا قرمز است و با تصعید سفید می‏گردد. ناگفته نماند غلاف ثمره‏ها و غنچه آنها را نیز کافور گویند که میوه را پوشانده است. . «عَیْناً» را اگر بیان کافور بگیریم، نتیجه این می‏شود که کافور چشمه ایست در بهشت یعنی: نیکوکاران می‏آشامند از جامی که مخلوط آن از کافور است و آن چشمه ایست که بندگان خدا از آن می‏آشامند ظاهراً مراد از ابرار اصحاب یمین و از عباداللَّه مقربون اندر رجوع شود به «سابقون» و «مقربون». شاید مراد از کافور عطر مخصوص باشد که به جام مخلوط شده و «عیناً» در تقدیر «من عین» است در اینصورت کافور نکره است نمی‏شود به کافور دنیا قیاس کرد. اینک مطالبی در زمینه کفر: کفر عنادی‏ آیا مراد از «کَفَرُوا - یَکْفُرُونَ- کافِروُن - کُفَّار» آنهایی اند که دانسته و از روی عمد حق را پرده پوشی و انکار کرده‏اند یا به کفاریکه عن جهل و از روی ندانستن کافراند نیز شامل می‏باشد؟ به عبارت دیگر آیا کافر عن عنادٍ مورد عذاب آخرت است یا کافر عن جهلٍ را نیز شامل است؟ ناگفته نماند: این سوال دو سوال است. اول: آیا مراد از کافر کسی است که عن عنادٍ کافر باشد یا اعم است؟ دوم: آیا عذاب آخرت برای کافر عنادی است یا همه را شامل می‏باشد؟ به نظر می‏آید: اطلاق کافر در قرآن اعم است و به هر دو قسم‏کافر شامل می‏باشد مثلا آیه . و نظائر آن صریحش در کفر از روی عناد و لجاجت است ایضا آیاتیکه در باره عده‏ای از کفار آمده . و یا موسی «علیه السلام» به فرعون می گفت: . یا در باره اهل کتاب آمده که دانسته و روی عمد اسلام را انکار می‏کردندمثل . و نیز در باره آنها آمده . که در «خلف» و «امن» مشروحا گفته شده است. از طرف دیگر این آیات را می‏خوانیم‏. معلوم است که عده‏ای از آنهامطلب را می‏دانستند ولی برای حفظ مقام و یا عناد در برابر اسلام آن را می‏گفتند ولی عده زیادی از آنها یقینا بدون توجه از بزرگان خود پیروی کرده و عن جهل آن عقیده را قبول داشتند پس به اطمینان می‏شود گفت که کفر از روی جهل و از روی عدم توجه نیز کفر است و گرنه در باره عده بسیاری که کفر را از پدران خود به ارث برده‏اند و بی سواد و بی توجه‏اند باید بگوییم کافر نیستند و واسطه میان کفر و ایمان اند، ایضا آیاتی نظیر . . ظهورشان در اعم است، آنکه «ما اَنْزَلَ‏اللهُ» را می‏داند و با آن حکم نمی‏کند و آنکه نمی‏داند هردو «بِما اَنْزَلَ الله» حکم نکرده‏اند پس کافراند. گفتیم: اگر آیات به کفار عن جهل شامل نشود پس باید گفت مردم سه گروه‏اند: مؤمن و کافر از روی عناد و کافر از روی جهل، که واسطه است میان مؤمن و کافر. پس یاباید کافر را اعم بدانیم و یا قائل به واسطه شویم ولی ناگفته نماند که ظهور اکثر آیات در کفر عنادی است و در کفر از روی قصور کم استعمال شده است. اما راجع به سوال دوم که عذاب آخرت برای کافر عنادی است یا اعم می‏باشد؟ باید دانست که کفار عن جهل در حکم مستضعفین و یا از مصادیق متضعفین اند که در «ضعف» در باره آن مفصلا بحث کرده‏ایم و آیات عذاب شامل حال کسانی است که دانسته و از روی عناد و لجاج به حق تسلیم نشده و ایمان نمی‏آورند یعنی آنانکه حجت بر آنهاتمام شده و مورد تبلیغ قرار گرفته‏اند ولی انبیاء ودین را تکذیب کرده و از پیشرفت آن جلوگیری نموده‏اند. در این مطلب دو دسته آیات داریم: اول آیاتیکه بعداز «کَفَرُوا» قید « وکَذَّبُوا، و صَدّ وُا عَنْ سَبیلِ اللهِ» دارند یعنی آنانکه کافر شده و حق را انکار کرده و پیامبران را تکذیب نموده‏اند و مانع پیشرفت دین شده‏اند روشن است که تکذیب و صد پس از تبلیغ و اتمام حجت است. دوم: آیاتیکه مطلق «کَفَرُوا» دارند در این صورت آیات دسته اول قید آیات دسته دوم و مخصص آنهااند بعضی از آیات قسم اول چنین اند: 1- . 2- . 3- . 4- . 5- . این قبیل آیات زیاداند و چنانکه گفتیم: تکذیب و صد پس از تبلیغ دین است تا کافری دین را نداند تکذیب آن نتواند واز پیشرفت آن ممانعت غیرمقدور است. آیات دسته دوم نظیر این آیاتند: 1- . 2- . پس آیات مقید، آیات مطلق را مخصص‏اند. کفر بعد از ایمان چیست؟ آیاتی داریم که کفر و ایمان در آنها پی درپی آمده و هر یک جای دیگری را می‏گیرد مثل: 1- . 2- . 3- . به نظر نگارنده همانطور که در «امن» گفته شده مراد از ایمان در اینگونه آیات اعتقاد نیست وگرنه چطور ممکن است که چند دفعه عوض شود بلکه مراد از ایمان تسلیم به علم است در اینصورت خیلی عادی است که انسان به عقیده و علم خود تسلیم شود سپس طغیان کند و هکذا. قبول عمل از کفار در این زمینه مطلب مشروحی در «عمل» و در «مستضعف» بیان شده به آنجا رجوع شود به صراحت قرآن اعمال نیکی که کافر معاند انجام می‏دهد مقبول درگاه خدا نیست ولی در کفار عن جهل سخنی هست که در دو محل فوق گفته شده است. معتقد چرا کافر می‏شود؟ این سخن شایان دقت است. شخصی که به دین و آیات خدا معتقد است چطور کافر می‏شود و به اعتقاد خویش تسلیم نمی‏باشد آیا ممکن است انسان بداند تنور پر از آتش است باز توی آن قدم نهد؟!! در جواب می‏گوییم: سه صفت زشت موجب آن می‏شودکه انسان دانسته و از روی علم کافر شود و با اعتقاد به گناه و حرام بودن چیزی، آن را انجام دهد: 1- تکبر و خودپسندی. این بلایی است که مبتلا به آن ،دانسته و از روی علم کافر و تارک عمل خواهد بود مثل ابلیس که به خدا و قیامت و پیامبران عقیده داشت ولی خودپسندی کار او را ساخت . و می‏گفت . این مطلب مشروحا در «امن» گذشته است ایضا آیاتیکه کفر کافران را به استکبار نسبت می‏دهد . این آیه در باره فرعون و فرعونیان است که معجزات موسی «علیه السلام» را دیدند ولی: . همین «عُلُو» و جاه‏طلبی بود که نگذاشت از یقین خود پیروی کنند. آنانکه از اهل کتاب نبوت رسول خدا«صلی الله علیه وآله» را دانسته انکار کردند به همین دردمبتلا بودند . 2- حسد. این صفت زشت نیز مانند خودبینی شخص را دانسته مرتکب کفر و گناه می‏کند چنانکه در قضیه حضرت یوسف«علیه السلام» که برادرانش به او حسد ورزیدند و جریان کشتن پسر آدم برادر خویش است (مائده:27 به بعد) در آیاتیکه راجع به اختلاف اهل کتاب و انکار اسلام، نازل شده کلمه «بغیاً» بیشتر به چشم می‏خورد که بغی و حسد آنها را واداشته تا دانسته اختلاف کنند و حق را انکار نمایند. . ایضاً . . . . 3- حرص. طمع و حرص صفت مذمومی است که شخص را دانسته و از روی علم به گناه وامی دارد مثل حرص آدم به خوردن از شجره منهیه. بیشتر اهل ایمان را سبب گناه همین حرص وطمع و عدم قناعت است از حضرت امام حسن مجتبی«علیه السلام» منقول است: «هَلاکُ النَّاسِ فی ثَلثٍ: اَلْکِبْرُ وَ الْحَسَدُ وَالْحِرْصُ. فَالْکِبْرُ هَلاکُ الدّینِ وَ بِهِ لُعِنَ اِبْلیسُ. وَ الْحِرْصُ عَدُوُّ النَّفْسِ وَ بِه اُخْرِجَ آدَمُ مِنَ الْجَنَةِ. وَالْحَسَدُ رائِدُ السّوُءِ وَ مِنْهُ قَتَلَ قابیلُ هابیلَ». کافر و تارک عمل در آیات قرآن به تارک عمل کافر اطلاق شده است مثل تارک حج که در باره آن آمده . در باره اهل کتاب آمده: خونهای خویش را می‏ریزند و عده‏ای را از دیار خویش می‏رانیدو... . در کافی باب وجوه الکفر روایتی از حضرت صادق «علیه السلام» نقل شده که کفر را به پنج قسمت تقسیم کرده و فرموده: کفردر کتاب خدا بر پنج وجه است: کفر جحود و آن دو قسم است انکار ربوبیت و انکار حق بعد از علم. سوم کفران نعمت. چهارم ترک مأمور به پنجم کفر برائت. چنانکه قوم ابراهیم «علیه السلام» به کفار گفتند: . که مراد از کفر برائت و بیزاری است. (خلاصه روایت). کفر و برائت کفر گاهی به معنی برائت و بیزاری آید مثل . طبرسی و راغب آن را در آیه به معنی برائت گفته‏اند یعنی روز قیامت بعضی از شما از بعضی برائت جوید و بعضی بعضی را لعن کند. ایضا آیه . از حضرت صادق «علیه السلام» نقل شده که کفر به معنی برائت است. . هر کس از ایمان بیزاری جوید یا آنرا انکار کند عملش پوچ شده است. . من از آنچه مرا در آن شریک قرار دادید بیزارم این سخن شیطان است به اهل عذاب در روز قیامت، ظاهرا تمام آیاتیکه در باره کفر خدایان دروغین نسبت به پیروانشان در روز قیامت آمده، همه به معنی بیزاری است.

پیشنهاد کاربران

تکالیف سنگین و اعمال دست و پاگیر و بازدارنده رشد و نمّو و بلوغ قوای ادراکی فهم و عقل انسان و کند کننده احساسات و عواطف و افکار و خیالات و در عوض تقویت کننده اوهامات و خرافات از قبیل ستایش و پرستش ؛ نیایش
...
[مشاهده متن کامل]
و مناجات ؛ دعا و عبادات ؛ تسبیح و ذکر ؛ احداث معابد و قربانی حیوانات در اطراف آنها ؛ زیارت اماکن به اصطلاح مقدسه و تعیین قبله گاه و اوقات شرعی از طرف خداوند متعال و به امر وی و از آسمان نازل نگردیده و بر وجود انسان تحمیل نشده اند بلکه جملگی میراث دوران حاکمیت آیین های بت پرستی می باشند و از طرف بنیانگذاران آیین ها و ادیان اقتباس گردیده و بر گردن و دوش و گرده پیروان نهاده شده اند و آنهم با هدف و قصد و نیت و انگیزه باطنی زنده نگاه داشتن نام و نشان و اثر خویش در ذهن و زبان و خط انسان و در حافظه یا خاطره تاریخ و آنهم نه به تبعیت و پیروی از امر و کلام خداوند متعال بلکه متاثر از پرتوهای وسوسه گر نور ظلمانی آتش سوزان شهوت غریزه طبیعی نام آوری و شهرت طلبی در سطوح زندگی های ابتدایی ایلیاتی و طایفه ای و قبیله ای و قومی و بین اقوام در شرائط تاریخی و اعصار مختلف باستان. آئین یکتاپرستی هم از طرف خداوند متعال و به امر وی و از آسمان در رقابت و مقابله و مبارزه با آئین های بت پرستی نازل نگردیده و بر وجود انسان تحمیل نشده است بلکه بر خاسته از دل و زمینه آئین های بت پرستی و فرزند راستین و وارث بر حق و ادامه دهنده راه و کمال نهائی آنها می باشد. لذا اعمال بت پرستی و یکتاپرستی هردو در پیشگاه بیکران خداوند متعال هم سطح و هردو به یک اندازه و سهم مساوی بی ارزش و پست و پیش پا افتاده و باز دارنده رشد و نمو و بلوغ قوای ادراکی فهم و عقل بشر بت پرست و یکتا پرست می باشند. لذا آنانکه در اعصار دور دست باستان رو به ایل و طایفه و قبیله و قوم خویش نموده و به آنان گفته اند که خداوند متعال مارا برای تربیت و هدایت شما به راه راست انتخاب و اعزام و ارسال نموده است، مرتکب بزرگترین گناه و کفر نابخشودنی و عفو ناپذیر گردیده اند و اگر براستی و حقیقتن در قیامت حساب و کتابی در کار خداوند متعال باشد و ترازویی برای سنجش اعمال و تعیین میزان ثواب و گناه و جهنمی برای سوزاندن گناه کاران و کفار وجود داشته باشد، جای چنیین آدم های آئین و دین و مذهب آور و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع آئینی و دینی و مذهبی، جاودانه در آنجا خواهد بود. تک تک افراد انسانی بدون هیچگونه استثناء و تبعیضی در پیشگاه بیکران خداوند متعال که هیچ چیز و هیچ کسی در بیرون از آن نه وجود دارد و نه می تواند وجود داشته باشد، مانند نقاط ناچیز و بی بُعد هندسی بطور مطلق هم سطح و هم ارزش می باشند و هیچ فرد انسانی به اندازه سر یک سوزن خیاطی و یا به اندازه کوچکترین اتم یعنی اتم هیدروژن یعنی کوچکترین باطری یا الکوی قابل تخلیه و شارژ موجود در طبیعت و کیهان و یا به اندازه یک کوارک زیر هسته ای اتمی و یا به اندازه کوتاه ترین طول موج نور نامرئی و یا به اندازه کوچکترین سیاه چاله موجود در طبیعت و کیهان یعنی به اندازه یکی از نوسانگر های بنیادی هشت بُعدی زمانمکان نسبی انشتاین و بیزمانی بیمکانی نسبی این حقیر هردو در ابعاد پلانک ، نسبت به انسان های دیگر از هیچگونه ارجحیت و برتری برخوردار نبوده و نمی باشد و نخواهد بود. همچنین کلیه افراد انسانی در پیشگاه بیکران خداوند متعال از لحاظ پدیده های شفاعت و وساطت و میانجی گری بطور مطلق مستقل و بی نیاز از همدیگر بوده و هستند و خواهند بود. خداوند متعال در طول تاریخ پیدایش انسان روی کره زمین تاکنون هیچ انسان هایی را در بین اقوام یهود و عرب و هیچ قوم دیگری تحت عنواین نبی و پسر و رسول برای تربیت و هدایت بشر انتخاب و اعزام و ارسال ننموده و در گوش سر هیچ انسانی یک جمله یا جملاتی را تحت عنوان آیه و آیات نجّوا و زمزمه نکرده است چه بطور مستقیم یا بدون واسطه و چه غیر مستقیم یا باواسطه. همچنین خداوند متعال موجودی ست لایه تناهی یا نامتناهی یا بیکران و یا بینهایت و لذا هیچ چیز و هیچ کس دیگری غیر از او نه وجود دارد و نه می تواند وجود داشته باشد و آنهم نه به این معنای منفی و اوهامی که کلیه موجودات غیر زنده و زنده نباتی و حیوانی و انسانی نیستی های هستی نما و یا ماسو و غیر از خدا باشند بلکه به این معنای مثبت و حقیقی که جملگی اجزای لاینفک و جدائی ناپذیر خود خداوند متعال اند.

بر اساس بینش و باور فردی این حقیر، بزرگترین کفر و گناه عبارت است از بنیانگذاری یک آئین و یا یک دین و اختراع یک یوغ سنگین یا سبک شریعت آئینی و دینی با هدف و قصد و نیت و انگیزه باطنی زنده نگاه داشتن نام
...
[مشاهده متن کامل]
و نشان و اثر خویش در ذهن و زبان و خط انسان و در خاطره یا حافظه تاریخ در پیروی و دنباله روی از پرتو های وسوسه گر نور ظلمانی آتش سوزان شهوت غریزه طبیعی نامجویی و نام آوری و شهرت طلبی و خداوند متعال گناهان چنین کافران و گناهکارانی را هرگز نخواهد بخشید.

بپرس