تکرم. [ ت َ ک َرْ رُ ] ( ع مص ) دور شدن از لوم و جز آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بزرگی نمودن. ( تاج المصادر بیهقی ). بخشیدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). به تکلف کرم نمودن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) : و از روی تبرع و تکرم حلقه وار پیرامن حال مسلمانان درآمده. ( تاریخ قم ص 9 ). تکرم. [ ت َ رَ ] ( اِخ ) دهی از دهستانشفت است که در بخش مرکزیشهرستان فومن واقع است و 500 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).
فرهنگ فارسی
۱ -( مصدر ) اظهار کرم کردن کرم کردن بتکلف جوانمردی نمودن . ۲ -( اسم ) اظهار کرم . جمع : تکرمات .
فرهنگ معین
(تَ کَ رُّ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) اظهار کرم کردن ، کرم کردن به تکلیف . ۲ - جوانمردی نمودن . ۳ - (اِمص . ) اظهار کرم ، ج . تکرمات .