تکحل

لغت نامه دهخدا

تکحل. [ ت َ ک َح ْ ح ُ ] ( ع مص مرکب ) سرمه در چشم کردن. ( زوزنی ). سرمه کشیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). سرمه در چشم خود کردن. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). و منه : لیس التحکل فی العینین کالکحل. ( اقرب الموارد ). || نمودار کردن زمین سبزی گیاه را. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(تَ کَ حُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) سرمه کشیدن .

فرهنگ عمید

سرمه کشیدن، سرمه به چشم خود کشیدن.

پیشنهاد کاربران

لَیسَ التَّکَحُّلُ فِی العینینِ کَالکَحَل=چشم خود را با سُرمه سیاه کردن مانند سیاهی طبیعی آن نیست. ( نفثةالمصدور )

بپرس