تکبد. [ ت َ ک َب ْ ب ُ ] ( ع مص ) به میان آسمان رسیدن آفتاب. ( تاج المصادر بیهقی ). در میانه آسمان درآمدن آفتاب. || آهنگ کار کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || در میان فلات درآمدن یا قصد میان یا معظم آن کردن.( از اقرب الموارد ). || ستبر شدن شیر. ( تاج المصادر بیهقی ). دفزک شدن و سطبر گردیدن شیر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ماست شدن شیر. ( از اقرب الموارد ). || و کذا تکبد الدم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بسته شدن خون.