تکاپو کردن


معنی انگلیسی:
push, scrabble, strive, struggle, to run about, to cast about

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - رفت و آمد کردن بتعجیل . ۲ - جستجوی بسیار کردن . ۳ - کوشش کردن .

مترادف ها

scour (فعل)
جستجو کردن، زدودن، پرداخت کردن، تکاپو کردن، تطهیر کردن، شستن، صیقلی کردن، صابون زدن

bustle (فعل)
شلوغ کردن، تقلا یا کشمکش کردن، تکاپو کردن

run about (فعل)
تکاپو کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس