تکأکؤ. [ ت َ ک َءْ ک ُءْ ] ( ع مص ) سپسایکی رفتن و بددل شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بازگشتن و ترسیدن و سستی کردن. ( از اقرب الموارد ). || فراهم آمدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). یقال : مالکم تکأکأتم علیه ؛ ای تجمعتم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || درماندن در سخن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).