وقت سحر گه چکاو خوش بزند در تکاو
ساعتکی گنج گاو ساعتکی گنج باد.
منوچهری.
رجوع به تگاب و تگاو شود. || رشیدی بمعنی قحفی که در ته آن لوله باشد سوراخدار و آن را بر دهن شیشه گذاشته گلاب و شراب در آن ریزند تا شیشه پر شود، دراین صورت شعر سوزنی که در هجو گفته مناسب است : خری سبوی سری دوره گوش و خم پهلو
کمانه پشت و کدو گردنی تکاو گلو.
( انجمن آرا ) ( آنندراج ).
تکاو. [ ت َ ] ( اِخ ) روستایی است از ولایت گنجه ، چنانکه حکیم سنائی گفته :
داشت زالی به روستای تکاو
مهستی نام دختری و سه گاو.
( انجمن آرا ) ( آنندراج ). و رجوع به تگاو شود.
تکاو. [ ت َ ] ( اِخ ) ( تنگ... ) در فارس ، در حوالی بهبهان تنگی است که آنرا تنگ تکاو گویند و مومیایی که از آنجا بدست آید بهترین مومیایی است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).