تکانیدن

لغت نامه دهخدا

تکانیدن. [ ت َ دَ ] ( مص ) جنبانیدن و جنبش دادن و بحرکت درآوردن و جنابانیدن درخت. ( ناظم الاطباء ). افشاندن. تکاندن. تکان دادن. چنانکه گستردنی یا جامه ای را افشاندن تا گرد آن یا آب آن بریزد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). و رجوع به تکان و تکان دادن شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - حرکت دادن تکان دادن جنباندن . ۲ - حرکت دادن و افشاندن محتویات چیزی بر زمین .

فرهنگ معین

(تَ دَ ) (مص م . ) نک تکاندن .

پیشنهاد کاربران

بپرس