تکان خوردن
مترادف تکان خوردن: جم خوردن، حرکت کردن، جنبیدن، منقلب شدن، به هیجان آمدن، هول کردن، هراسیدن، به اهتزاز درآمدن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
جدول کلمات
مترادف ها
تکان دادن، اشفتن، جنباندن، لرزیدن، بهم زدن، تکان خوردن، لرزش داشتن، متزلزل کردن
تکان دادن، جنباندن، تکان خوردن، جنبیدن
تکان خوردن، تند راه رفتن
لرزیدن، نوسان کردن، تکان خوردن، جنبیدن، ارتعاش داشتن، مرتعش کردن، تموج داشتن
لرزیدن، بهیجان امدن، لرزاندن، تکان خوردن، مرتعش شدن، لرزش داشتن
تکان خوردن، لولیدن، بیقراری کردن
تکان دادن، تکان خوردن، دست انداز داشتن
تکان دادن، تکان خوردن، دست انداز داشتن، بشدت بالا و پایین پریدن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
وول
جُم
جروندن/jorundan/ در گویش شهرستان بهاباد به معنای تکان دادن است.
چقدر، میجری/mijjori/؟ یعنی چقدر تکان می خوری؟
در این گویش، بجرون/bejjorun/ به معنای تکان بده و نجرون/najjorun/ به معنای تکان نده است.
چقدر، میجری/mijjori/؟ یعنی چقدر تکان می خوری؟
در این گویش، بجرون/bejjorun/ به معنای تکان بده و نجرون/najjorun/ به معنای تکان نده است.
جم خوردن، حرکت کردن، جنبیدن، منقلب شدن، به هیجان آمدن، هول کردن، هراسیدن، به اهتزاز درآمدن