تکان
/tekAn/
مترادف تکان: جنبش، حرکت، لرزش، لرزه، نوسان ، تزلزل
متضاد تکان: سکون
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
تکان. [ ] ( ترکی ، اِ ) ترکی شوک است که به فارسی خار گویند. ( تحفه حکیم مؤمن ). رجوع به شوک شود.
تکان. [ ت ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق است که در بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع است و 110 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) حرکت جنبش .
ترکی شوک است که به فارسی خار گویند
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. لرز.
* تکان خوردن: (مصدر لازم )
۱. جنبیدن.
۲. لرزیدن.
* تکان دادن: (مصدر متعدی ) حرکت دادن، جنباندن.
واژه نامه بختیاریکا
دانشنامه عمومی
تکان یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان چاراویماق شرقی بخش شادیان شهرستان چاراویماق واقع شده است. این روستا ۳۶ نفر جمعیت دارد. [ ۱]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفwiki: تکان
جدول کلمات
مترادف ها
ضربه، حرکت، ضربت، ضرب، لطمه، تکان، دست کشیدن روی
اقدام، حرکت، جنبش، تکان، تغییر مکان، نقل مکان، نوبت حرکت یا بازی
حرکت، جنبش، گردش، وزن، نهضت، تکان، سیر، تغییر مکان، ژست، حرکت سریع
حرکت، جنبش، پیشنهاد، تکان، سیر، ژست، جنب وجوش
شتاب، فشار، تکان، زور
لرز، تکان، لرزش، تزلزل، ارتعاش
توده، تلاطم، ضرب، ضغطه، لطمه، تصادم، صدمه، تکان، خرمن، هول، تشنج سخت، هراس ناگهانی
جنبش، تخته سنگ، سنگ، صخره، تکان، تخته سنگ یا صخره، سنگ خاره
تکان، طفره رو
حرکت تند و سریع، تکان ناگهانی، تکان، ادم احمق و نادان، تکان شدید و سخت
تنه، هل، تکان
جنبش، خم، تکان، سبو، لرزه، بلونی، کوزه دهن گشاد، شیشه دهن گشاد، دعوا و نزاع
اشوب، تشنج، شنج، تکان
جنبش، تپش، تکان، لرزش، لرزه، رعشه
تکان، تلق تلق
جنبش، تپش، تکان، لرزش، لرزه، رعشه
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
پاسخ به salar .
احمق طو*رک زبان قزاقی ( تورکی ) که حتی زبان هم نمی سود به آن گفت سر تا سر از پارسی و عربی و یونانی و سغدی و چینی و مغولی گرفته شده است . برای فهماندن به تورکان بی ادراک و قزاق زبان.
احمق طو*رک زبان قزاقی ( تورکی ) که حتی زبان هم نمی سود به آن گفت سر تا سر از پارسی و عربی و یونانی و سغدی و چینی و مغولی گرفته شده است . برای فهماندن به تورکان بی ادراک و قزاق زبان.
[فعل] به تک، سریع، چهارنعل راندن
سک
هل
هل
با اشاره ای که دوستمان داشتند داشتند و بک را به چانه / لب / دهان نامیدند باید گفت بِک مازندرانی و بُک قهستان ( بخش از توابع خراسان ) یکیست با این تفاوت که به ناحیه صورت / لب / دهان در مازندراتی تِک میگویند یعنی جلو آمده برابر تکنولوژی / تکاور و . . . . . که تَک نیز باید از آن آمده باشد یعنی بسیار جلو آمده که نشان از تنهایی پیدا کرده
... [مشاهده متن کامل]
تَکیدن کارواژه آن است یعنی پیش رفتن و . . . و میتوان فهمید تِک مازندرانی ( ناحیه لب / دهان و صورت ) برابر تکیدن فارسی و برابر بُک خراسانیست که با توجه به عمومیت این واژه در زبان لاتین میتوان فهمید اصل واژه تِک یا تَک بوده البته واژه های دیگری هم داریم همچین یه تُک پا . . . . . که این تُک از نُک آمده ( نوک ) یعنی لحظه کوتاه ( ضربه کوچک ) برابر واژه ناک = ضربه لاتین
اما مورد گفتگو خود بُک می باشد که به نظر میرسد همان بو یا هوا باشد و
سبُک = س بُک = از هوا آمده
چابُک = شاپ ( در زبان مازندرانی به قدم های بلند و پرشی شاپ میگویند ) بُک = هوا قدم = کسی که قدمش سبک باشد = نشانه تیز پا بودن
از سویی چابک را با چست همیشه می آورند که خود چست همان جُستن یا جَستن بوده = دقت بفرمایید هر استانی به گویش خود از کسره فتحه و ضمه استفاده بیشتری دارد پس بیشک بُک = هوا میشود و تِک / تَک / تُک و دُک ( در دکان = مغازه = جلو آمده / پیش آمده و . . . . ) که در نوک و ناک ( nuck ) آنرا میبینیم و نشان از به همپیوستگی با هم دارند.
واژ] تِکان به معنای لرزاندن بیشک از یکی از معانی اختصاص یافته به آن آمده یعنی نُک = تُک = ضربه
... [مشاهده متن کامل]
تَکیدن کارواژه آن است یعنی پیش رفتن و . . . و میتوان فهمید تِک مازندرانی ( ناحیه لب / دهان و صورت ) برابر تکیدن فارسی و برابر بُک خراسانیست که با توجه به عمومیت این واژه در زبان لاتین میتوان فهمید اصل واژه تِک یا تَک بوده البته واژه های دیگری هم داریم همچین یه تُک پا . . . . . که این تُک از نُک آمده ( نوک ) یعنی لحظه کوتاه ( ضربه کوچک ) برابر واژه ناک = ضربه لاتین
اما مورد گفتگو خود بُک می باشد که به نظر میرسد همان بو یا هوا باشد و
سبُک = س بُک = از هوا آمده
چابُک = شاپ ( در زبان مازندرانی به قدم های بلند و پرشی شاپ میگویند ) بُک = هوا قدم = کسی که قدمش سبک باشد = نشانه تیز پا بودن
از سویی چابک را با چست همیشه می آورند که خود چست همان جُستن یا جَستن بوده = دقت بفرمایید هر استانی به گویش خود از کسره فتحه و ضمه استفاده بیشتری دارد پس بیشک بُک = هوا میشود و تِک / تَک / تُک و دُک ( در دکان = مغازه = جلو آمده / پیش آمده و . . . . ) که در نوک و ناک ( nuck ) آنرا میبینیم و نشان از به همپیوستگی با هم دارند.
واژ] تِکان به معنای لرزاندن بیشک از یکی از معانی اختصاص یافته به آن آمده یعنی نُک = تُک = ضربه
تکان / تاککالاماک / تاققا/ دگمک : برخورد . .
دری گویشی از تورکی است.
دری گویشی از تورکی است.
تکان واژه ای فارسی است که از تکیدن و تکاندن می آید.
تکاندن به معنای چیزی را تکان دادن تا چیزهای اضافه آن فرو بریزد.
همانند تکاندن درخت برای فرو ریزش برگ و میوه
یا خانه تکانی دم عید
... [مشاهده متن کامل]
یا تکاندن قالی با چوب
این واژه به نظر می آید از کتک گرفته شده باشد و خود واژه کتک از تنبیه بدنی ( گوتل به لری یا بزرگان ) که برای گناهکاران در نظر گرفته میشد گرفته شده باشد.
کوتل به معنای کنده چوب بزرگ یا به زبان محلی چوماق می باشد که برای تنبیه بردگان و مجرمان و طبقه رعیت استفاده میشد
تکیدن - تکاندن - تک و پاتک - کتک -
تکاندن به معنای چیزی را تکان دادن تا چیزهای اضافه آن فرو بریزد.
همانند تکاندن درخت برای فرو ریزش برگ و میوه
یا خانه تکانی دم عید
... [مشاهده متن کامل]
یا تکاندن قالی با چوب
این واژه به نظر می آید از کتک گرفته شده باشد و خود واژه کتک از تنبیه بدنی ( گوتل به لری یا بزرگان ) که برای گناهکاران در نظر گرفته میشد گرفته شده باشد.
کوتل به معنای کنده چوب بزرگ یا به زبان محلی چوماق می باشد که برای تنبیه بردگان و مجرمان و طبقه رعیت استفاده میشد
تکیدن - تکاندن - تک و پاتک - کتک -
واژه ( تکان ) برگرفته از واژه ( تَک ) به چمِ ( تاختن ) در زبان اوستایی است که با نشانه مصدریِ ( یدن ) به دیسه یِ ( تَکیدن ) در آمده و ( تکاندن یا تَکینیدن ) گونه یِ متعدیِ این کار واژه می باشد. ( بمانندِ لرزیدن و لرزاندن ) .
( تکان ) : بُن کنونیِ کارواژه ( تکاندن ) می باشد.
( تکان ) : بُن کنونیِ کارواژه ( تکاندن ) می باشد.
تکان. [ ] ( ترکی ، اِ ) ترکی شوک است که به فارسی خار گویند. ( تحفه حکیم مؤمن ) . رجوع به شوک شود.
کلمه ترکی به معنی خار و شوک
کلمه ترکی به معنی خار و شوک
جنبش، حرکت، لرزش، لرزه، نوسان، تزلزل، سک