تکاثف
/takAsof/
مترادف تکاثف: تراکم، غلظت، فشردگی ، چگالی، انبوهی، فراوانی، متکاثف شدن، فشرده شدن، متراکم شدن
متضاد تکاثف: متخلخل، متخلخل شدن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
۱ -( مصدر ) انبوه شدن ستبر گشتن فراهم آمدن فشرده شدن . ۲ - غلیظ شدن . ۳ - ( اسم ) فشردگی ستبری . ۴ - غلظت . جمع : تکاثفات . یاتکاثف نسبی . مقایسه کردن تود. ویژ. اجسام یا یکدیگر چگالی یک جسم نسبت بجسم دیگر مساوی نسبت تود. ویژ. آنهاست .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. انبوهی و ستبری.
۳. (فیزیک ) [منسوخ] چگالی، جرم حجمی.
دانشنامه آزاد فارسی
تَکاثُف
(در مقابل تخلخل، به معنی ستبرشدن و برهم نشستن، مآلاً به معنی کاهش حجم) در اصطلاح فلسفی، وضعیتِ عارض بر جسم، بدان وجه که یا در حجم یا در اجزای آن اثر گذارد. تکاثف بر دو گونه است: ۱. حقیقی: که در آن اجزای جسم کاهش نمی یابد ولی حجمش کمتر می شود؛ همچون انقباض جسم براثر سرما. ۲. غیرحقیقی: که در آن کاهش حجم با خروج اجزایی از آن همراه است؛ همچون خروج هوا از چرخ ماشین. نیز ← تخلخل
(در مقابل تخلخل، به معنی ستبرشدن و برهم نشستن، مآلاً به معنی کاهش حجم) در اصطلاح فلسفی، وضعیتِ عارض بر جسم، بدان وجه که یا در حجم یا در اجزای آن اثر گذارد. تکاثف بر دو گونه است: ۱. حقیقی: که در آن اجزای جسم کاهش نمی یابد ولی حجمش کمتر می شود؛ همچون انقباض جسم براثر سرما. ۲. غیرحقیقی: که در آن کاهش حجم با خروج اجزایی از آن همراه است؛ همچون خروج هوا از چرخ ماشین. نیز ← تخلخل
wikijoo: تکاثف
مترادف ها
خلاصه، تغلیظ، جمع شدگی، چگالش، تکاثف
پیشنهاد کاربران
چند برابرواژه ی پارسی در کنار هم:
۱: لطیف و کثیف: نرمینه و سختینه.
۲: رقیق و غلیظ: کم مایه و پرمایه.
۳: متکاثف و متخلخل: چَگال و تَنُک.
۴: متراکم: انبوه، انباشته.
پارسی را پاس بداریم: )
۱: لطیف و کثیف: نرمینه و سختینه.
۲: رقیق و غلیظ: کم مایه و پرمایه.
۳: متکاثف و متخلخل: چَگال و تَنُک.
۴: متراکم: انبوه، انباشته.
پارسی را پاس بداریم: )