[ویکی فقه] تکاثر باغ دار متکبر (قرآن). باغدار متکبر به امکانات خود تفاخر میکرد.واضرب لهم مثلا رجلین جعلنا لاحدهما جنتین من اعنـب وحففنـهما بنخل وجعلنا بینهما زرعـا• وکان له ثمر فقال لصـحبه وهو یحاوره انا اکثر منک مالا واعز نفرا• ودخل جنته وهو ظالم لنفسه قال ما اظن ان تبید هـذه ابدا. (ای پیامبر! ) برای آنان مثالی بزن: آن دو مرد، که برای یکی از آنها دو باغ از انواع انگورها قرار دادیم و گرداگرد آن دو (باغ) را با درختان نخل پوشاندیم و در میانشان زراعت پر برکتی قرار دادیم• صاحب این باغ، درآمد فراوانی داشت به همین جهت، به دوستش- در حالی که با او گفتگو می کرد- چنین گفت: «من از نظر ثروت از تو برتر، و از نظر نفرات نیرومندترم! »•و در حالی که نسبت به خود ستمکار بود، در باغ خویش گام نهاد، و گفت: «من گمان نمی کنم هرگز این باغ نابود شود!
در تفسیر علی بن ابراهیم است که: منظور مردی است که دو باغ بزرگ داشت که از آنها میوه ای فراوان بدست می آورد. در همسایگی او مردی فقیر بود که از این ناز و نعمت محروم و بکفی نان نیازمند بود. ثروتمند مغرور، بر همسایه مستمند خود فخر فروشی کرده، گفت: من از تو ثروتمندترم و نفرات بیشتری دارم. صاحب این باغ و زراعت هر گونه میوه و درآمدی در اختیار داشت (و کان له ثمر).ولی از آنجا که دنیا به کام او می گشت و انسان کم ظرفیت و فاقد شخصیت هنگامی که همه چیز بر وفق مراد او بشود غرور او را می گیرد، و طغیان و سرکشی آغاز می کند که نخستین مرحله اش مرحله برتری جویی و استکبار بر دیگران است، صاحب این دو باغ به دوستش رو کرد و در گفتگویی" با او چنین گفت: من از نظر ثروت از تو برترم، و آبرو و شخصیت و عزتم بیشتر و نفراتم فزونتر است" (فقال لصاحبه و هو یحاوره انا اکثر منک مالا و اعز نفرا).بنا بر این هم نیروی انسانی فراوان در اختیار دارم، و هم مال و ثروت هنگفت، و هم نفوذ و موقعیت اجتماعی، تو در برابر من چه می گویی؟ و چه حرف حساب داری؟! کم کم این افکار- همانگونه که معمولی است- در او اوج گرفت، و به جایی رسید که دنیا را جاودان و مال و ثروت و حشمتش را ابدی پنداشت: " مغرورانه در حالی که در واقع به خودش ستم می کرد در باغش گام نهاد، (نگاهی به درختان سرسبز که شاخه هایش از سنگینی میوه خم شده بود، و خوشه های پردانه ای که به هر طرف مایل گشته بود انداخت، و به زمزمه نهری که می غرید و پیش می رفت و درختان را مشروب می کرد گوش فرا داد، و از روی غفلت و بی خبری) گفت:من باور نمی کنم هرگز فنا و نیستی دامن باغ مرا بگیرد" (و دخل جنته و هو ظالم لنفسه قال ما اظن ان تبید هذه ابدا).
در تفسیر علی بن ابراهیم است که: منظور مردی است که دو باغ بزرگ داشت که از آنها میوه ای فراوان بدست می آورد. در همسایگی او مردی فقیر بود که از این ناز و نعمت محروم و بکفی نان نیازمند بود. ثروتمند مغرور، بر همسایه مستمند خود فخر فروشی کرده، گفت: من از تو ثروتمندترم و نفرات بیشتری دارم. صاحب این باغ و زراعت هر گونه میوه و درآمدی در اختیار داشت (و کان له ثمر).ولی از آنجا که دنیا به کام او می گشت و انسان کم ظرفیت و فاقد شخصیت هنگامی که همه چیز بر وفق مراد او بشود غرور او را می گیرد، و طغیان و سرکشی آغاز می کند که نخستین مرحله اش مرحله برتری جویی و استکبار بر دیگران است، صاحب این دو باغ به دوستش رو کرد و در گفتگویی" با او چنین گفت: من از نظر ثروت از تو برترم، و آبرو و شخصیت و عزتم بیشتر و نفراتم فزونتر است" (فقال لصاحبه و هو یحاوره انا اکثر منک مالا و اعز نفرا).بنا بر این هم نیروی انسانی فراوان در اختیار دارم، و هم مال و ثروت هنگفت، و هم نفوذ و موقعیت اجتماعی، تو در برابر من چه می گویی؟ و چه حرف حساب داری؟! کم کم این افکار- همانگونه که معمولی است- در او اوج گرفت، و به جایی رسید که دنیا را جاودان و مال و ثروت و حشمتش را ابدی پنداشت: " مغرورانه در حالی که در واقع به خودش ستم می کرد در باغش گام نهاد، (نگاهی به درختان سرسبز که شاخه هایش از سنگینی میوه خم شده بود، و خوشه های پردانه ای که به هر طرف مایل گشته بود انداخت، و به زمزمه نهری که می غرید و پیش می رفت و درختان را مشروب می کرد گوش فرا داد، و از روی غفلت و بی خبری) گفت:من باور نمی کنم هرگز فنا و نیستی دامن باغ مرا بگیرد" (و دخل جنته و هو ظالم لنفسه قال ما اظن ان تبید هذه ابدا).
wikifeqh: تکاثر_باغ دار_متکبر_(قرآن)