تک و تاب. [ ت َ ک ُ ]( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) دو. شتاب. تاخت : می پرید آنچنان کز آن تک و تاب پرفکند از پیش چهار عقاب.نظامی.همچنان می شدند در تک و تاب پس روآهسته پیشرو به شتاب.نظامی.تک و تاب شاهان بود اندکی تب شیر در سال باشد یکی.نظامی.رجوع به تک و دیگر ترکیبهای آن و تاب شود.