لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
۲. کسی که تنها از پی امری برود یا به کاری بپردازد.
مترادف ها
تک رو، ادم بی سرپرست، حیوان بی صاحب
تک رو
پیشنهاد کاربران
تنهاخرام. [ ت َ خ ِ / خ َ / خ ُ ] ( نف مرکب ) که تنها خرامد. تنهارو. تک رو. که در رفتن یاری نگزیند :
ماه تنهاخرام از آن آواز
بند برقع بهم کشید فراز.
نظامی.
رجوع به تنهارو و تنها و دیگر ترکیبهای آن شود.
ماه تنهاخرام از آن آواز
بند برقع بهم کشید فراز.
نظامی.
رجوع به تنهارو و تنها و دیگر ترکیبهای آن شود.
تک و رو به معنی رفت و آمد در یک مسیر مشخص است که چندین بار تکرار شده.
تکرویعنی خودمحور، جمع گریز