تک

/tak/

مترادف تک: تنها، طاق، فرد، منفرد، یگانه ، عزب، مجرد، تاخت، تک، تهاجم، حمله، هجوم، یورش ، دو، دویدن، بی نظیر، بی مثل، بی همال، بی مانند، فرید، وحید، ته، قعر، اندک، قلیل، کم

متضاد تک: جفت، زوج، پاتک، دفاع

معنی انگلیسی:
single, lone, unique, alone, beak, charge, desolate, distinct, offensive, individual, lonely, mono-, odd, offense, one-off, onset, particular, push, singleton, singly, sole, solitary, solo, special, strike, unaccompanied, uni-, unity, bottom

نامه دهخدا'>

لغت نامه دهخدا

تک. [ ت َ ] ( ص ) بمعنی اندک و قلیل و کم باشد. ( برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). پهلوی ، تک : در تک زمان ؛ زمانی کوتاه. ( حاشیه برهان چ معین ). || تا و تک هر دو تنها بود. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 309 ). منفرد و تنها. ( ناظم الاطباء ) :
به تک تا و کر بیشتر تاوتک
که باشد که بینی بود تا و تک.
( لغت فرس ایضاً ).
تو رعیت باش چون سلطان نئی
تک مران چون مرد کشتیبان نئی.
مولوی.
- اسب تک ؛ اسب بی سوار. ( ناظم الاطباء ).
- بی تک ؛ لایتناهی. ( ناظم الاطباء ).
|| ( اِ ) بمعنی بسیار تند براه رفتن و دویدن هم هست. ( برهان ). بمعنی دویدن و تند راه رفتن و آن مرادف دو است چنانکه گویند تک و دو و اسب رونده خوشرفتار را تکاور گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). دو و تیزی رفتار. ( ناظم الاطباء ). بدین معنی از اوستا تَک َ ، ( دو ) از ریشه تک ( دویدن ) که در تاختن آمده. پهلوی تگ افغانی تک ( دویدن ) تگ ( دویدن ، مشی ، گام ، گردش ) و نیز تک در اوستا بمعنی تند و تیز است «خرده اوستا ص 58». ( حاشیه برهان چ معین ). تگ. ( فهرست ولف ) :
هم آهوفغند است و هم یوزتک
هم آهسته خوی است و هم تیزگام.
فرالاوی.
به گامی سپرد از ختاتاختن
به یک تک دوید از بخارا به وخش.
شاکر بخاری.
یکی باره ای برنشسته چو نیل
به تک همچو آهو به تن همچو پیل.
دقیقی.
یکی را که بد نامش ایزدگشسب
کز آتش نه برگاشتی در تک اسب.
فردوسی.
ببیند کنون کار مردان مرد
تک اسپ و شمشیر گرد و نبرد.
فردوسی.
یکی باره تیزتک برنشست
به هامون خرامید نیزه بدست.
فردوسی.
سپهدار پیران میان را ببست
یکی باره تیزتک برنشست.
فردوسی.
ور ذره به چشم آیدش آسیمه بماند
گوید مگر آن از تک اسب تو غباراست.
فرخی.
از او رفتن نرم و از گورتک
ز پَرَّنده پرواز و زو تاختن.
فرخی.
تا همی از گهر آموزد آهوبره تک
همچنان کز گهر آموزد شاهین پرواز.
فرخی.
چونین تو بتا به همگنان بر مگذر
نتوان به تکی به طوس شد جان پدر.
فرخی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) قعر ته : تک جو تک گور تک چاه .
تکه طعام باشد که بعربی لقمه خوانند و آنرا کراس حوانند و بتازی لقمه خوانند

فرهنگ معین

( ~. ) [ قس . تق ] (اِصت . ) ۱ - زدن دست بر کنار تخته نرد که کعبتین درست بنشیند. ۲ - هر قسم زدن (عموماً ).
(تُ ) (اِ. ) ۱ - منقار مرغ ، نوک پرنده . ۲ - تیزی سر چیزی مانند نوک سوزن و خنجر.
( ~. ) (اِ. ) ۱ - گیاهی است که در گندم زار روید و آن سخت تر از گیاه گندم باشد. ۲ - گیاهی است که در میان آب روید و در مصر از آن کاغذ می ساختند، حفأة .
( ~. ) (ص . اِ. ) تنها، یگانه .
( ~. ) [ په . ] (اِ. ) دو، دویدن .
(تَ ) [ په . ] (ص . ) اندک ، کم ، قلیل .
(تِ ) (اِ. ) ساج .

فرهنگ عمید

۱. تنها، یکه.
۲. یگانه.
۳. کم، اندک.
* تک تک : (قید ) یکی یکی.
۱. [مقابلِ پاتک] (نظامی ) حمله.
۲. = تگ
* تک وپو: = تکاپو هزار گونه غم از هر سویی ست دامنگیر / هنوز در تک وپوی غم دگر می گشت (سعدی۲: ۶۰۸ ).
* تک وتاز: دو و تاخت، به هر سو تاختن و دویدن.
* تک ودو: = تکاپو
۱. نوک، منقار.
۲. تیزی سر چیزی، مثل نوک سوزن، خنجر، نیزه، و امثال آن ها.
۱. دنباله.
۲. [قدیمی] ته، پایین، قعر.
تکه، لقمۀ طعام.

فرهنگستان زبان و ادب

{attack} [علوم نظامی] هرنوع عملیات آفندی قاطعانه و سریع که در آن از آتش و حرکت برای تصرف هدفی معین استفاده می شود
{tackle} [ورزش] در فوتبال، اقدام برای سلب مالکیت توپ از حریف یا گرفتن آن با استفاده از پا

گویش مازنی

/فثن/ قیم - پایه چوبی تکیه گاه پرچین & لب – دهان - منقار – نوک هر چیزی ۳صدایی که از شکستن چیزی بلند شود & نوک – نوک کوه، درخت یا هر چیز مرتفع - انتها & گوسفندی که از گله جدا مانده و گم شده باشد - انتها و انفرادی ۳صدای شکستن چیزی ۴خرده برنج

واژه نامه بختیاریکا

( تِک ) به تک نِیدن؛ در پاهای او ( انجام چنین کاری را ) ندیدن. مثلاً به تکس نیبینم یعنی در پاهای او ( انجام چنین کاری را ) نمی بینم
( تَک ) تکه؛ قسمت؛ قاچ
( تِک ) تیزی تِک
( تِک ) زیر تِک
( تِک ) ساق پا
( تَک ) شکسته
( تَک ) طرف؛ سمت؛ سو؛ جانب؛ قطعه
( تَک ) فقط؛ تنها؛ مگر؛ اِلّا؛ بِجُز
( تُک ) قطره
( تِک ) گُندِلی تِک
( تُک ) نوک
( تَک ) یکی از دونیم؛ نصفه
کس مدار
لنگِه

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تَکُ: که باشد
معنی لَمْ تَکُ: نبودی و نیستی
معنی لَا تَکُ: نباش
معنی لَمْ تَکُ تَأْتِیکُمْ: برای شما نیاورد
معنی عِزّاً: نیرو و شوکت و آسیبناپذیری(در اصل کلمه عزت به معنای نایابی است ، وقتی میگویند فلان چیز عزیز الوجود است ، معنایش این است که به آسانی نمیتوان بدان دست یافت ، و عزیز قوم به معنای کسی است که شکست دادنش و غلبه کردن بر او آسان نباشد ، بخلاف سایر افراد قوم ،...
معنی عِزَّةُ: نیرو و شوکت و آسیبناپذیری(در اصل کلمه عزت به معنای نایابی است ، وقتی میگویند فلان چیز عزیز الوجود است ، معنایش این است که به آسانی نمیتوان بدان دست یافت ، و عزیز قوم به معنای کسی است که شکست دادنش و غلبه کردن بر او آسان نباشد ، بخلاف سایر افراد قوم ،...
معنی عِزَّتِکَ: عزت تو- شرافت تو- ارزشمندی تو(در اصل کلمه عزت به معنای نایابی است ، وقتی میگویند فلان چیز عزیز الوجود است ، معنایش این است که به آسانی نمیتوان بدان دست یافت ، و عزیز قوم به معنای کسی است که شکست دادنش و غلبه کردن بر او آسان نباشد ، بخلاف سایر افراد ق...
معنی فُرَادَیٰ: تک ها (جمع فرد و به معنای هر چیزی است که از یک جهت منفصل و جدای از غیر خود باشد ، و در مقابل آن زوج قرار دارد که به معنای چیزی است که از یک جهت با غیر خود اختلاط داشته باشد .)
معنی فَرْداً: تک ها ( فرد به معنای هر چیزی است که از یک جهت منفصل و جدای از غیر خود باشد ، و در مقابل آن زوج قرار دارد که به معنای چیزی است که از یک جهت با غیر خود اختلاط داشته باشد .)
معنی شَافِعِینَ: شفاعت کنندگان (شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندا...
معنی شَّفَاعَةَ: شفاعت (شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندان نموده...
معنی شَفَاعَتُهُمْ: شفاعتشان (شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معنی تک بکار میرود ، در حقیقت شخصی که متوسل ، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهائی برای رسیدنش به هدف کافی نیست ، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند ، و در نتیجه آنرا دو چندان نم...
ریشه کلمه:
کون (۱۳۹۰ بار)

دانشنامه عمومی

تک (نرم افزار). تِک ( T E X ) که در متن ساده به صورت TeX نوشته می شود، سیستم حروف چینی است که توسط دونالد کنوث ایجاد شده است. در کنار زبان برنامه نویسی متافونت برای توصیف ( ایجاد ) قلم های کامپیوتری، و با خانوادهٔ قلم های Computer Modern، با دو هدف اساسی طراحی شده است: اول این که هر کسی بتواند با تلاشی محدود و منطقی کتاب هایی با کیفیت عالی تولید کند، و دیگر این که سیستمی ایجاد کند که بر روی کامپیوترهای مختلف نتایج یکسان تولید نماید. تک رایگان است و در محیط های آکادمیک، به خصوص در ریاضیات، فیزیک، علوم کامپیوتر و جامعهٔ مهندسین شهرت و استفادهٔ زیادی دارد. تک، به صورت گسترده ای جایگزین troff، دیگر نرم افزار حروف چینی در محیط یونیکس شده است. تک معمولاً بهترین راه حروف چینی فرمول های پیچیدهٔ ریاضی به شمار می رود، اما به خصوص در قالب LaTeX و دیگر بسته ها و الگوها، اکنون برای مقاصد بسیار متنوعی در حروف چینی استفاده می شود.
زمانی که اولین نسخهٔ کتاب «هنر برنامه نویسی رایانه» توسط دانلد نوث در ۱۹۶۹ منتشر شد، این کتاب توسط مونوتایپ، با فناوری قرن نوزدهمی حروف چینی شد که نوث از «ظاهر مناسب و کلاسیک» آن راضی بود. اما هنگامی که نسخهٔ دوم در ۱۹۷۶ به چاپ رسید، تمام کتاب باید دوباره حروف چینی می شد. چرا که فناوری مونوتایپ به صورت گسترده با روش های عکس برداری جایگزین شده بود و قلم های قبلی دیگر در دسترس نبودند. به هر صورت، هنگامی که دانلد نوث پیش نمایش کتاب جدیدش را در ۳۰ مارس ۱۹۷۷ دریافت کرد، متوجه شد که بسیار بدشکل هستند. در این زمان، نوث برای اولین بار خروجی با کیفیت حروف چینی دیجیتال را مشاهده کرد، و به حروف چینی دیجیتال علاقه مند شد. پیش نمایش های مأیوس کننده در نهایت موجب شدند که او تصمیم بگیرد با طراحی سیستم حروف چینی خود این مشکل را یک بار، و برای همه حل کند. در ۱۳ می۱۹۷۷، او یادداشتی برای خود نوشت که ویژگی های اولیهٔ تک را شرح می داد.
او تصمیم گرفت که این کار را در ۱۹۷۸ به پایان برساند، اما آنچه که اتفاق افتاد این بود که در نهایت در ۱۹۸۹، یعنی ده سال بعد این کار متوقف شد. گای استیل در تابستان ۱۹۷۸، هنگامی که نوث مشغول ایجاد اولین نسخهٔ تک بود، در استنفورد بود. هنگامی که او در پاییز به ام. آی. تی بازگشت، سیستم ورودی/خروجی تک را بازنویسی کرد تا تحت سیستم عامل آی. تی. اس. اجرا شود. اولین نسخهٔ تک به زبان «سیل» نوشته شده بود تا بر روی یک پی. دی. پی. ۱۰ تحت سیستم عامل وایتس استنفورد اجرا شود. برای نسخه های بعدی تک، نوث شیوهٔ «برنامه نویسی لفظی» را ابداع کرد که شیوه ای برای تولید کد منبع سازگار و مستندات با کیفیت بالا و پیوندیافته ( که البته با تک حروف چینی می شود ) از پروندهٔ اصلی می باشد. زبان استفاده شده وب نامیده می شود و برنامه هایی به زبان پاسکال تولید می کند.
عکس تک (نرم افزار)عکس تک (نرم افزار)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:سولو (موسیقی)

جدول کلمات

نوک و منقار مرغ و تیزی سر چیزی

مترادف ها

monad (اسم)
اتم، تک، یکه، واحد، جوهر الهی

run (اسم)
حدود، محوطه، ترتیب، رانش، سلسله، ردیف، رد پا، تک، امتداد، سفر و گردش

lone (صفت)
مجرد، تنها، دلتنگ، تک، یکه، بیوه، مجزا ومنفرد

odd (صفت)
غیر عادی، چرند، عجیب، طاق، عجیب و غریب، تک، فرد

single (صفت)
مجرد، تنها، عزب، فردی، تک، فرد، واحد، منفرد، انفرادی، تک و توک، یک نفری، یک لا، یک رشته

solitary (صفت)
مجرد، تنها، پرت، منزوی، تک، منفرد

one (صفت)
تک، یکی، یگانه

particular (صفت)
دقیق، خاص، مخصوص، منحصر بفرد، تک، خصوصی، ویژه، بخصوص، مختص، نکته بین

individual (صفت)
منحصر بفرد، فردی، تک، متعلق بفرد

segregated (صفت)
مجزا، جدا شده، تک

singular (صفت)
غریب، شگفتی، فوق العاده، خارق العاده، تک، تکین، منفرد، منحصر بفردی، واژه مفرد، فرید، صیغه مفرد

solo (صفت)
تک، تک نوازی

mono- (پیشوند)
تک، واحد، یک

uni- (پیشوند)
تک، واحد، یک

فارسی به عربی

شاذ , شخص , عزف منفرد , فرد , معین , هجوم , واحد , وحید

پیشنهاد کاربران

" تَک نُمُودِی " : تک ساحتی.
تَک، با فتحه روی ت به نوعی حصیر که با پیش ( برگ درخت خرما را پیش گویند ) نخل درست میکردند میگفتند
با اشاره ای که دوستمان داشتند داشتند و بک را به چانه / لب / دهان نامیدند باید گفت بِک مازندرانی و بُک قهستان ( بخش از توابع خراسان ) یکیست با این تفاوت که به ناحیه صورت / لب / دهان در مازندراتی تِک میگویند یعنی جلو آمده برابر تکنولوژی / تکاور و . . . . . که تَک نیز باید از آن آمده باشد یعنی بسیار جلو آمده که نشان از تنهایی پیدا کرده
...
[مشاهده متن کامل]

تَکیدن کارواژه آن است یعنی پیش رفتن و . . . و میتوان فهمید تِک مازندرانی ( ناحیه لب / دهان و صورت ) برابر تکیدن فارسی و برابر بُک خراسانیست که با توجه به عمومیت این واژه در زبان لاتین میتوان فهمید اصل واژه تِک یا تَک بوده البته واژه های دیگری هم داریم همچین یه تُک پا . . . . . که این تُک از نُک آمده ( نوک ) یعنی لحظه کوتاه ( ضربه کوچک ) برابر واژه ناک = ضربه لاتین
اما مورد گفتگو خود بُک می باشد که به نظر میرسد همان بو یا هوا باشد و
سبُک = س بُک = از هوا آمده
چابُک = شاپ ( در زبان مازندرانی به قدم های بلند و پرشی شاپ میگویند ) بُک = هوا قدم = کسی که قدمش سبک باشد = نشانه تیز پا بودن
از سویی چابک را با چست همیشه می آورند که خود چست همان جُستن یا جَستن بوده = دقت بفرمایید هر استانی به گویش خود از کسره فتحه و ضمه استفاده بیشتری دارد پس بیشک بُک = هوا میشود و تِک / تَک / تُک و دُک ( در دکان = مغازه = جلو آمده / پیش آمده و . . . . ) که در نوک و ناک ( nuck ) آنرا میبینیم و نشان از به همپیوستگی با هم دارند.
واژه تِکان به معنای لرزاندن بیشک از یکی از معانی اختصاص یافته به آن آمده یعنی نُک = تُک = ضربه
درخت تاک هم به دلیل رونده بودن به تاک یعنی تکیدن و پیشرونده بودن پرآواز شد.

ما در پارسی واژه "تَک" که همخانواده با "attack" در انگلیسی است و برابر "حمله، یورش" است.
همچنین ما در پارسی دو پیشوند "نفی کننده، پاد کننده، ضد کننده" در پارسی داریم به نام "پ، زُ" ( پ میتواند به همه ریخت های پا، پَ، پِ، پُ، پو بیاید، ولی بیشتر پَ ) . ( پیشوند "زُ" را در "زُدودن" میبینیم ) ( پیشوند "پ" را در "پالودن" میبینیم )
...
[مشاهده متن کامل]

دو واژه "زُتَک" و "پَتَک" ساخته می شوند که هر دو برابر "دفاع، ضد حمله" هستند و هر دو نزدیک به هم هستند پس هر دو را میتوان بکار برد:
نادرست:حمله به این کشور زیان زیادی برای آنها داشت.
درست تَر:زُتَک به این کشور زیان زیادی برای آنها داشت. /پَتَک به این کشور زیان زیادی برای آنها داشت.
بِدرود!

تک واژه ای فارسی بوده کو برگرفته از واژه �تاگ� به معنای تنها در زبان فارسی میانه می باشد
که به شکل �تک و توک� به معنای کم نیز بکار می رود .
تک همچنین در زبان فارسی به معنای حمله نیز کاربرد دارد که متضاد پاتک است.
...
[مشاهده متن کامل]

تک در زبان ترکی به معنای بی هدف می باشد و به شکل مخفف �تکین� و به معنای شبیه نیز کاربرد دارد مانند :آیتک ( همانند ماه ) پس ارتباطی با واژه فارسی تک و تنها ندارد.

تُک در گویش شیرازی به ضم ت به معنی مغز سر
تک در اصل پارسی و ترکی نیست
تک ، تنها ، یک، یکتا
در پهلوی مکنزی نوشته سخت نگیرین!!
محمد حسن دوست، فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی، پوشینۀ ( جلد ) دوم، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۹۳، رویۀ ( صفحۀ ) ۸۸۱
تک
منابع• https://t.me/ketab7777/60913
تِک ت با فتحه به لهجه بندرخمیر ی شکم
کاربر سایروس یونانی یا سایقی یا عبدالرضا یا جدیری یا . . . همگی یه کودن بدبخت فلج مغزی هست که زیر تمام واژگان فارسی نظر میده و اون رو ترکی میدونه یا اگر در ترکی نباشه عربی و . . میدونه از بخل و حقارت
درود ُ سپاس
"تک" واژه ای پارسی ست به چم تنها که از [تاگ] در پهلوی گرفته شده و تا ( یکای شمارش ) و تا ( =لنگه، نمونه ) از همین واژه کهن پهلوی بدست آمده است و با نگرش به این نهاده ( موضوع ) که زبان پهلوی، زبان نیاکان از آذربایگان گرفته تا اصفهان بوده ( ابن مقفع سده 1ه [ارتباطی هم با رضاشاه نداشته! ) ، بودن انبوهی از واژگان پهلوی در زبان کنونی این سامان چیز شگفتی نخواهد بود.
...
[مشاهده متن کامل]

در پاسخ به کاربر بالا:
می توانید ما را هم روشن کنید که این سایروس در یونان دقیقا چی کار می کرده؟ یا در بنمایه های عبری چه می کند؟ متاسفانه به خاطر چرت نویسی از کسی مالیات نمی گیرند!
نامواژه های" آذری" و به ویژه نام پهلوی هم از سده ها پیش، از سوی تاریخنگاران بسیاری برای نامیدن زبان آذربایگان بکار رفته ( "الآذریه" به گفته یاقوت حموی سده 7 ) ، به همان گونه که زبان مازندران را مازنی می گفته اند، زبان آذربایگان را هم آذری گفته اند و این ربطی به کسروی و. . ندارد کسروی فقط گفته ها و مستندات و بُنمایه های تاریخیِ بجا مانده از تاریخنگاران و ادیبانِ گذشته را بررسی کرده و دستاوردش را در کتاب[ آذری یا زبان کهن آذربایجان] نشان داد که تاکنون نیز از سوی مراجع علمی و تاریخ پژوهی در جهان مورد پذیرش است و گزندی به آن نرسیده.
تاریخ، چیز ی سلیقه ای نیست که به دلخواه خود آن را بپذیرید یا نپذیرید ودشمنی با آن هم چیزی را به سود خودترک پنداری شما تغییر نمی دهد.
از سوی دیگر هیچ کتاب، سنگنوشته، شعر و. . از گذشته آذربایگان به ترکی نیست وهیچ تاریخنگاری در پیش از چهارصدسال پیش، مردم آذربایگان را ترک ننامیده یا زبانشان را ترکی نخوانده.
از دیدگاه ژنتیکی هم که به این جُستار بنگریم ناهمگونی که مایه جدایی قومی میان ایرانیان باشد دیده نمی شود به دیگر سخن، میان ژنتیک و هاپلوگروپ مردم آذربایگان با هاپلوگروپ دیگر ایرانیان جدایی و اختلافی که ارزش گفتن داشته باشد دیده نمی شود وارونه اختلاف فراوانی که با هاپلوگروپ ترکان اصیل زردپوست دیده شده، در اینباره می توانید پژوهش دکتر اشرفیان بناب از دانشگاه کمبریج را ببینید ( او که دیگر به دربار رضاشاه نزدیک نبود! )

تک در فارسی دو معنا دارد
۱ - تنها و یک
۲ - حمله که در زبان انگلیسی هم هست همچنین ضدحمله هم میشه پاتک
در فارسی علاوه بر معنای یک و تک و تنها به معنای حمله نیز میباشد مانند تکاور
تک = حمله، تاخت، تازش
پاتک = ضدحمله
واژه ( تَک ) واژه ای ایرانی است. واژه ( تَک ) به چمِ ( تنها ، یکا، واحد ) در زبان پهلوی به دیسه یِ ( تاگtag ) بوده است؛نیاز به یادآوری است که واژه ( تا ) به چمِ ( یکایِ شمارش ) با واژه ( تَک ) همریشه می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

چنانکه در رویه یِ 81 و 148 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی ) آمده است:

تکتک
به تک رفتن = دویدن
اسب من بیا ؛ پشت بده ؛ به تک برو
روز واقعه ، بهرام بیضائی
تک در معنای تنها و یگانه و یکه و تای شمارش، واگویی دیگریست از یک،
و نیز تک تک به معنای یکی یکی که در این بند ( بیت ) نزاری قهستانی ( سده هفتم ) هم آمده است:
همچو پشت کس بتان تتار
مانده هرجای تک تک و نخ نخ.
تک تگ تج هرسه امده است و به گویه دیگری از تاز و تاختن باشد انرا به گونه تیج و تیز نیز میبینیم نام رودهای تجن در خراسان و تبرستان و همچنین نام رود تگره ( دجله ) نیز برگرفته از همین تک است همچنین نام بسیار مشهوری که زمان ساسانیان و زمان اسلامی در خراسان و فرارود به افسران سپاهی میدادند تکین از تک گرفته شده انان را سبک تکین یا چوا تکین به معنی سلک تاز و چوا تکین از چو ( رفتن - هم اکنون در فارس پ نزد کرمانجان رواج دارد ) انرا چاوک تکین نیز نوشته اند انوش تکین تکاور جاودان است تک - تکین زر - زرین اینگونه نامها نامهای ساسانی اند و پیش از ساسانی و پس از ان نیز رواج فراوان داشته اند
...
[مشاهده متن کامل]

نامهای پارسی ین
کردین خورّین شروین خرمین بختین بختوین تکین ( ماهین منکین ماسین - هرسه یک نامند ) برزین گرگین بذین دادین مهرین اشکین پندادین بورین درستین رامین رشتین شاهین سورین شنبدین منگین بزمین تهمین رزمین جنگین افشین مزدین پهلین پهلوین سروین کارین دارین آذرین بختگین بخشین رخشین فرخین چشمین خشترین چواتکین مهراذین زنگوین از زنجان
شروین و خورّین دونام گرامی وپرآوازه مانندگلگمش و انکیدوی بودند ماهین ماسین منگین همه یکنامند . افشین ازافشان - کردین از کُرد از زنامهای پربسامد نزد پارسیان بویژه در فارس بسیار بود
چواتکین یا چاوک تکین یا سبک تکین همچنین یک درجه سپاهی گری در فرغانه و سمرقند بود که پس از اخشید بود - سبک در عربی به گونه سبق امده این وازگان پارسی اند و هیچ پیوندی با ترکی ندارند - تک که به معنی تنها و تای شمارش است نیز پارسی است دوستان اذری هر چیز که در زبان خود میبینند ترکی حساب نکنند بهتر است بنگرند ایا قرقیز و تاتار و قزاق و ازبک و مغول هم انرا دارند یا نه - پیداست که بسیاری وازگان پهلوی از زبان پیشینیان اذربایجان به زبان ترکی انتقال یافته این دلیل ترکی بودن نمی شود

علاوه بر پسوند شباهت در زبان ترکی، به معنی تنها و واحد هم هست
با توجه به کاربرد در هر دو زبان احتمال میرود سومری باشد.
تک در زبان ترکی پسوند شباهت است:
گئونش تک: مثل خورشید
در گفتار لری :
تُک = نوک، بالای و نوک هر چیزی، چکیدن آب
تُکه آب= چکه آب، قطره آب
تَک و تَکنیدن= تکان و تکاندن
تِک = ساق پا
تَک
میتوان از این واژه برای برابرنهادstart بهره گرفت :
تَک - آغاز : تَکاغاز = آغاز به دَوِش ( دویدن ) یا جنبش
می توان آن را کوتاه هم کرد : تَکاز
دیگر واژه پیش نهادی : ایست تاز < ایستاز >
مینه: از گونگی و حالت ایستادن درآمدن و حرکت کردن و جنبیدن
تک ( تگ ) -
تگ از مصدر تکیدن است - دو، دویدن. مثال: به تک ( تگ ) ایستاد؛ یعنی، شروع به دویدن کرد!
به ضم ت. قسمت جلوی سر. تک زدن با سر زدن در گویش کازرونی ( ع. ش )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس