تژده

لغت نامه دهخدا

تژده. [ ت َ دَ / دِ ] ( اِ ) مزد گندم آسیا کردن. || اجرت آسیا ساختن و تیز نمودن آسیا باشد. || دندانه های کلید. || غنچه گل. || غنچه زدن برگ باشد از درخت یعنی سربرآوردن از درخت. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ازناظم الاطباء ). و رجوع به ترده و تزده و تژده شود.

فرهنگ فارسی

مزد گندم آسیا کردن یا اجرت آسیا ساختن و تیز نمودن آسیا باشد .

فرهنگ عمید

۱. مزد آرد کردن گندم.
۲. اجرت ساختن آسیا یا تیز کردن آسیا، تژ.

پیشنهاد کاربران

بپرس