تپق

/topoq/

مترادف تپق: گرفتگی زبان، زبان گرفتگی، لکنت ناگهانی، لکنت آنی، تته پته

معنی انگلیسی:
fetlock, stumble, fluff

لغت نامه دهخدا

تپق. [ ت ُ پ ُ ] ( ترکی ، اِ ) استخوان شتالنگ. ( فرهنگ نظام ). لفظ مذکور با مصدر زدن ( تبق زدن ) استعمال میشود. ( فرهنگ نظام ). رجوع به تبق زدن شود.

فرهنگ فارسی

لکنت، ناگهانی زبان هنگام حرف زدن
( اسم ) گرفتگی زبان .

فرهنگ معین

(تُ پُ ) (اِ. ) لغزش ناگهانی زبان هنگام حرف زدن .

فرهنگ عمید

لکنت ناگهانی زبان هنگام حرف زدن.

گویش مازنی

/tappogh/ سکندری خوردن – به زمین افتادن هنگام راه رفتن - لکنت زبان

مترادف ها

fetlock (اسم)
موی پشت پای اسب، تپق، طوپاق، مچ پای اسب، موی تپق

پیشنهاد کاربران

درافتاد :شپه نمود.
شپه کرد:درافتاد.
لری یا فارسی کهن.
واژه تپق
معادل ابجد 502
تعداد حروف 3
تلفظ topoq
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [ترکی]
مختصات ( تُ پُ ) ( اِ. )
آواشناسی topoq
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

در لغت نامه دهخدا گفت شده تپق. [ ت ُ پ ُ ] ( ترکی ، اِ ) استخوان شتالنگ. ( فرهنگ نظام ) . لفظ مذکور با مصدر زدن ( تبق زدن ) استعمال میشود. ( فرهنگ نظام ) . رجوع به تبق زدن شود. بهترین واژه پارسی گرفتی زبان است.

تپق واژه پارسی است و باید به شیوه درست خود همان تپغ نوشته شود . همچنین می توان برابر های گرفتگی زبان و زبان گرفتگی را نیز پیشنهاد داد.
تپق یعنی مچ پای چهارپایان ( fetlock )
وقتی پای چهارپایی مثل اسب می پیچد در گام برداشتن دچار مشکل می شود. وقتی زبان درست در ادای کلام نمی چرخد و دچار twist of the tongue می شویم یعنی حرکتی شبه حرکت اسب می زنیم که شاید با آن جلسه بزرگش مضحک و خنده دار به نظر اید. به این slip of the tongue تپق می گوییم
...
[مشاهده متن کامل]

سکندری کلام

بپرس