تپش

/tapeS/

مترادف تپش: تپیدن، پرش، ضربان، لرزش، نبض، ترس، واهمه، هراس، گرمی، حرارت، اضطراب، بی قراری، دلهره، خلجان

معنی انگلیسی:
beating, palpitation, pulsation, pulse, throb

لغت نامه دهخدا

تپش. [ ت َ پ ِ ] ( اِمص ) پهلوی تَپیشن . اسم مصدر از تپیدن. ( حاشیه برهان چ معین ). بر وزن و معنی طبش است که اضطراب و حرکت از گرمی و حرارت باشد، و طبش معرب آن است با بای ابجد. ( برهان ). تبش. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). ضعف و بی حالی از گرما. ( ناظم الاطباء ). || بیقراری و اضطراب مثل تپش قلب. ( فرهنگ نظام ). تپش قلب ؛ ضربان و بی آرامی قلب و خلجان و خفقان آن. ( ناظم الاطباء ). اسم مصدر تپیدن :
لاله ز تعجیل که بشتافته
از تپش دل خفقان یافته.
نظامی.
|| گرمی و حرارت مثل تپش آفتاب ( فرهنگ نظام ). مخفف تابش. حرارت. گرمی. تیزی حرارت :
دهانشان چو شیر از تپش مانده باز
به آب و به آسایش آمد نیاز.
فردوسی.
از فراوان تپش غم که مرا در دل بود
گفتی اندر دل من ساخته اند آتشگاه.
فرخی.
گویند کز آتش تپش و گرمی باشد
پس چون که من از آتش غم با دم سردم.
فرخی.
بر روز فضل روز به اعراض است
از نور و ظلمت و تپش و سرما.
ناصرخسرو.
جان عطارد از تپش خاطر وحید
چونان بسوخت کز فلک آبی نماندش.
خاقانی.
روی سرخ شده بود از تپش گرمابه. ( تاریخ بخارا ). || مدهوشی و بیهوشی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به طپش شود.

فرهنگ فارسی

تپیدن
( اسم ) اضطراب بیقراری ( از حرارت و ضعف ). یاتپش قلب . ضربان قلب .

فرهنگ معین

(تَ پِ ) (اِمص . ) اضطراب ، بی قراری .

فرهنگ عمید

۱. بی آرامی، اضطراب، بی قراری.
۲. [مجاز] تحرک، لرزش.
۳. ضربان قلب.

گویش مازنی

/tapesh/ گرما

دانشنامه عمومی

مترادف ها

flurry (اسم)
تپش، سراسیمگی، طوفان ناگهانی، باریدن ناگهانی، باد ناگهانی

oscillation (اسم)
نوسان، تپش

beat (اسم)
ضربت، ضربان، ضرب، تپش، زمان عبور کلمه، ضربان نبض و قلب، ضربت موسیقی، زنش

palpitation (اسم)
خفقان، تپش، لرزش، حالت خفقان

pulse (اسم)
ضربان، تپش، نبض

throb (اسم)
ضربان، تپش

pulsation (اسم)
نوسان، ضربان، تپش، اهتزاز، ارتعاشات، جهندش

pant (اسم)
ضربان، تپش، نفس نفس زدن

pump (اسم)
تپش، تلمبه، تلمبه زنی، صدای تلمبه، تپ تپ

tremor (اسم)
جنبش، تپش، تکان، لرزش، لرزه، رعشه

ictus (اسم)
ضربان، ضرب، تپش، حمله ناگهانی بیهوشی

tremour (اسم)
جنبش، تپش، تکان، لرزش، لرزه، رعشه

pitter-patter (اسم)
ضربان، تپش، بال بال، چک چک باران و غیره

فارسی به عربی

حث , خفقان , ضربة , مضخة , موجة

پیشنهاد کاربران

ادعاهای سطحی و غیرمستند ضدترکی است که با بازی های ظاهری ریشه شناسی، می خواهند حضور تاریخی زبان های ترکی را در ایران انکار کنند. من با منابع زبان شناسی معتبر پاسخ مستند می دهم:
- - -
۱. ریشه واژه �تپش� در فارسی
...
[مشاهده متن کامل]

🔹 در متون فارسی کهن، �تپ� و �تپیدن� به معنای زدن، کوبیدن، لرزیدن، و به ویژه ضربان قلب آمده است.
برای نمونه:
شاهنامه فردوسی:
�چو بشنید کُترا تپیدن ز جای� → به معنی لرزیدن و از جا جستن.
لغت فرس اسدی توسی ( قرن ۵ هـ ) : �تپیدن = جنبیدن، برآمدن دل، اضطراب داشتن�.
فرهنگ معین: �تپش = جنبش، زدن دل، اضطراب�.
📌 این شواهد نشان می دهد که واژه �تپ� و مشتقاتش ( تپیدن، تپش ) در فارسی میانه و فارسی دری مستقل وجود داشته اند و ریشه در سنت زبانی ایرانی دارند.
- - -
۲. مقایسه با زبان های ایرانی باستان
ریشه �تپ� در شاخه های دیگر زبان های ایرانی نیز دیده می شود:
اوستایی: ریشه ی tap - به معنای �سوزاندن، گرم شدن� ( Bartholomae, Altiranisches W�rterbuch ) .
پهلوی ( فارسی میانه ) : tapīdan به معنای تپیدن و لرزیدن.
سغدی: tap - در معانی �زدن، کوفتن�.
📌 این نشان می دهد که �تپ� یک ریشه ایرانی - هندوایرانی است، نه ترکی.
- - -
۳. مقایسه با زبان ترکی
بله، در ترکی �tepmek� به معنای لگد زدن و عقب راندن است.
اما توجه کنید:
این واژه در ترکی از ریشه tep - ( زدن با پا، کوفتن ) ساخته شده است.
وجود شباهت واجی میان tap - /tep - در ایرانی و ترکی، ضرورتاً وام گیری را ثابت نمی کند. این احتمال یا از ریشه ی مشترک هندواروپایی - آلتایی می آید یا صرفاً یک تشابه تصادفی واجی - معنایی است ( که در زبان شناسی بسیار رایج است ) .
📌 برای مثال، در انگلیسی هم واژه tap ( زدن آهسته، ضربه ) داریم که کاملاً مستقل از ترکی است ولی همان واج و همان معنا را دارد.
- - -
۴. خطای ادعا
ادعا می گوید: �اگر ترکان بعد از سلجوق آمدند، این واژه ترکی در پهلوی چه می کند؟�
پاسخ:
�تپ� از ریشه های ثابت ایرانی است و قرن ها قبل از سلجوقیان در اوستا، پهلوی، و فارسی دری وجود داشته است.
شباهت به ترکی هیچ دلیلی بر وام گیری نیست، چون این ریشه در زبان های هندواروپایی هم وجود دارد ( انگلیسی tap، آلمانی tippen ) .
- - -
۵. نتیجه
�تپ� و �تپش� در فارسی و دیگر زبان های ایرانی ریشه ی کهن دارند.
ریشه ی آن در اوستایی و پهلوی مستند است.
مشابهت با ترکی �tepmek� یا �tepik� اتفاقی یا حاصل ریشه ی مشترک بسیار باستانی است، نه وام گیری.
بنابراین ادعای �جعلی بودن� حضور ترکی در پهلوی، کاملاً باطل و غیرعلمی است.
- - -
📚 منابع معتبر:
Bartholomae, Christian. Altiranisches W�rterbuch. Strassburg, 1904.
MacKenzie, D. N. A Concise Pahlavi Dictionary. Oxford, 1971.
Asadi Tusi. Lughat - i Furs. ed. Horn, 1897.
Dehkhoda Dictionary, entry "تپیدن".
Oxford English Dictionary ( for "tap" ) .
- - -

کلمه ترکی هست از ریشه تپمک tepmek که بمعنای چپاندن چیزی داخل چیزی هست مثلا چپاندن علف در گونی، از همین ریشه کلمه تپیشک رو داریم یعنی لقد حیوان که در ترکی ترکیه تپیک میگن، که منظور به عقب راندن و پرت کردن
...
[مشاهده متن کامل]
شما توسط حیوان هست، کلمه تپش نیز از همین تپیشک هست یعنی چیزی انسان یا شی رو پس بزنه به عقب هول بده . تپش قلب هم دقیقا پس زدن قلب رو میگن، در ترکی همچنین کلمه تپکی به معنای واکنش هم از همین ریشه هست. لذا دوستانی که میگن ارتباط ترکا با ما مال بعد از سلجوقیان هست بما بگن تپش ترکی در پهلوی چیکار میکنه، بعید میدونم بتونید این کلمه رو انکار کنید با اینهمه ریشه و مشتقات که دقیقا معلومه از کجامیاد

واژه تپش. [ ت َ پ ِ ] ( اِمص ) پهلوی تَپیشن . اسم مصدر از تپیدن. ( حاشیه برهان چ معین ) . بر وزن و معنی طبش است که اضطراب و حرکت از گرمی و حرارت باشد، و طبش معرب آن است با بای ابجد. ( برهان ) . تبش. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . ضعف و بی حالی از گرما. ( ناظم الاطباء ) . || بیقراری و اضطراب مثل تپش قلب. ( فرهنگ نظام ) . تپش قلب ؛ ضربان و بی آرامی قلب و خلجان و خفقان آن. ( ناظم الاطباء ) . اسم مصدر تپیدن:
...
[مشاهده متن کامل]

لاله ز تعجیل که بشتافته
از تپش دل خفقان یافته.
نظامی.
|| گرمی و حرارت مثل تپش آفتاب ( فرهنگ نظام ) . مخفف تابش. حرارت. گرمی. تیزی حرارت :
دهانشان چو شیر از تپش مانده باز
به آب و به آسایش آمد نیاز.
فردوسی.
از فراوان تپش غم که مرا در دل بود
گفتی اندر دل من ساخته اند آتشگاه.
فرخی.
گویند کز آتش تپش و گرمی باشد
پس چون که من از آتش غم با دم سردم.
فرخی.
بر روز فضل روز به اعراض است
از نور و ظلمت و تپش و سرما.
ناصرخسرو.
جان عطارد از تپش خاطر وحید
چونان بسوخت کز فلک آبی نماندش.
خاقانی.
روی سرخ شده بود از تپش گرمابه. ( تاریخ بخارا ) . || مدهوشی و بیهوشی. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به طپش شود.
منبع. لغت نامه دهخدا

واژه تپش. [ ت َ پ ِ ] ( اِمص ) پهلوی تَپیشن . اسم مصدر از تپیدن. ( حاشیه برهان چ معین ) . بر وزن و معنی طبش است که اضطراب و حرکت از گرمی و حرارت باشد، و طبش معرب آن است با بای ابجد. ( برهان ) . تبش. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . ضعف و بی حالی از گرما. ( ناظم الاطباء ) . || بیقراری و اضطراب مثل تپش قلب. ( فرهنگ نظام ) . تپش قلب ؛ ضربان و بی آرامی قلب و خلجان و خفقان آن. ( ناظم الاطباء ) . اسم مصدر تپیدن:
...
[مشاهده متن کامل]

لاله ز تعجیل که بشتافته
از تپش دل خفقان یافته.
نظامی.
|| گرمی و حرارت مثل تپش آفتاب ( فرهنگ نظام ) . مخفف تابش. حرارت. گرمی. تیزی حرارت :
دهانشان چو شیر از تپش مانده باز
به آب و به آسایش آمد نیاز.
فردوسی.
از فراوان تپش غم که مرا در دل بود
گفتی اندر دل من ساخته اند آتشگاه.
فرخی.
گویند کز آتش تپش و گرمی باشد
پس چون که من از آتش غم با دم سردم.
فرخی.
بر روز فضل روز به اعراض است
از نور و ظلمت و تپش و سرما.
ناصرخسرو.
جان عطارد از تپش خاطر وحید
چونان بسوخت کز فلک آبی نماندش.
خاقانی.
روی سرخ شده بود از تپش گرمابه. ( تاریخ بخارا ) . || مدهوشی و بیهوشی. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به طپش شود.