تپاندن


مترادف تپاندن: تپانیدن، چپاندن، چپانیدن، به زور جا دادن، به زور فرو کردن

معنی انگلیسی:
to stuff, cram, shoehorn, stick, tamp, thrust, wad

لغت نامه دهخدا

تپاندن. [ ت َ دَ ] ( مص ) طپاندن. چیزی رابزور در ظرفی جادادن. ( فرهنگ نظام ). مصدر منحوت از تَپمَک ترکی. بفشار جای دادن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || بسیار خوردن. ( یادداشت ایضاً ).

فرهنگ فارسی

تپانیدن، چیزی رابازوردرچیزدیگرداخل کردن، پرکردن، چپاندن هم گویند، بزوردرظرفی جادادن
( مصدر ) فرو کردن چپاندن تپانیدن .

فرهنگ معین

(تَ دَ ) (مص م . ) چپاندن ، چیزی را به زور در ظرفی جا دادن .

فرهنگ عمید

۱. چیزی را با زور و فشار در چیز دیگر داخل کردن، چپاندن.
۲. چیزی را به قیمت زیاد فروختن.
۳. پُر کردن.

واژه نامه بختیاریکا

تپ کو؛ تپ و تِلن ( تپ و تُل )
تَمنیدِن؛ تپنیدن؛ رِپنیدِن

مترادف ها

stuff (فعل)
انباشتن، چپاندن، پر کردن، تپاندن

فارسی به عربی

مادة

پیشنهاد کاربران

زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
درجواب شما ها
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
▪️انسان کور را می توان درمان کرد اما نادان متعصب را هرگز. . . !
تعصب کور کورانه انسان بینا را کودن می کند. تعصب یک امر اشتباه است، حال فرقی نمی کند که این تعصب نسبت به دین، مذهب، نژاد، قوم، رنگ و حتی فردی باشد. تعصب، تعصب نام دارد. انسان متعصب برای مخفی کردن ضعف اجتماعی خود همواره در حال فرافکنی، تهمت، افترا، دروغ پردازی و جعل سازی نسبت به منتقدان خویش است.
غافل از اینکه برجسته ترین راه شناخت یک انسان بزرگ، اعتراف شجاعانه او به اشتباهات گذشته ی خویش است. از تعصب بپرهیزیم؛ تعصب، بیجا و بجا ندارد. تعصب، تعصب است. هر کس به وسعت تفکرش آزاد است. . . !
✍کریستوفر هیچنز

منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید
واژه ی تپاندن از ریشه ی واژه ی تپیدن فارسی هست
تپاندنتپاندنتپاندنتپاندنتپاندن
تپاندن کلمه ای تورکی است که از فعل تپمک به معنی فشردن چیزی در یک مکان گرفته شده است ریشه ان تپ بوده که کلماتی همانند تپه تپانچه تپیک به معنی لگد در تورکی از آن گرفته شده است وبه شکل فعل تپاندن در فارسی در امده است
سلام من خودم آذری ویا به قول شاهسونهای ترک، تات هستم. خیلی از کلمات در ترکی آذری واستانبولی تغییر شکل یافته آذری قدیم یا پهلوی شمالغرب ( آذربایجانی ) هستند مثلا چپاندن تبدیل شده به تپاندن وفعل شنیدن (
...
[مشاهده متن کامل]
اشنودن در پهلوی ) در ترکی شده اشنودماخ وسپس تبدیل شده به اشیدماخ. . . وکلمات ترکی زیادی هم هست که در مقابل وارد فارسی شده اند. . . مثلا باتلاق ، قره قروت و. . .

ترکی . دانش دهخدا قطعاً از شما بیشتر بوده منابع دیگری هم در این مورد هست : ^ Redhouse, James W. ( 1890 ) , “تپمک”, in A Turkish and English Lexicon, Constantinople: A. H. Boyajian, page 491
^ Redhouse, James W. ( 1890 ) , “دپمک”, in A Turkish and English Lexicon, Constantinople: A. H. Boyajian, page 889
...
[مشاهده متن کامل]

^ Starostin, Sergei; Dybo, Anna; Mudrak, Oleg ( 2003 ) Etymological dictionary of the Altaic languages ( Handbuch der Orientalistik; VIII. 8 ) , Leiden, New York, K�ln: E. J. Brill: “*t`i̯ŏ́p`�”
^ "tep - " - nişanyans�zl�k

تپاندن
واژگانِ ( توپ، تپه، تُفنگ ( توپَک ) ، تپیدن ( تپش ) ، تپاندن، چپاندن، تپانچه ) واژگانی پارسی هستند:
1 - در زبانِ اوستایی واژه یِ ( - tav تو - ) به چمِ ( توانایی، نیرو، زور ) ، ( tavah توه ) به چمِ ( نیرو، توان، قدرت، زور ) و واژه یِ ( tavisi تویشی ) نیز به چمِ ( نیرومندی، زورمندی، توان ) بوده است و واژگانِ ( تپیدن، تپاندن، چپاندن، توانستن ) با این واژگان همریشه هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - کارواژه یِ ( stopfen ) در زبانِ آلمانی و واژه یِ ( stuff ) در زبان انگلیسی به چمِ ( چپاندن، تپاندن ) با واژگانِ یادشده در بند 1 همریشه هستند. در زبانِ لاتین نیز واژه یِ ( toveo - ere ) به چمِ ( چپاندن، تپاندن، پُر کردن ) می باشد.
3 - واژگانِ ( تپانچه ( تپان/چه ) و تُفنگ ( توپَک ) با واژگانِ بندِ 1و 2 همریشه هستند.
4. 1 در زبانِ صربی واژه یِ ( tov ) به چمِ ( فربهی، چاقی ) می باشد و همریشه با واژگانِ ( توپ، تپه ) .
4. 2 واژگانِ ( توپ، تپه ) در زبانِ پارسی بنابر اُستنشِ ( bh - ) در نبیگِ ( پُکُرنی ) با واژه یِ ( tuber - eris ) در زبانِ لاتین به چمِ ( گوژ، قوز، کوهان hunch ) ، ( ورم، آماس، خیز swelling ) ، ( برآمدگی knag ) همریشه اند.
4. 3 واژه یِ ( tuaimm ) در ایرلندیِ کهن به چمِ ( پشته، تپه، تل hill ) و ( tum ) به چمِ ( پشته، تپه، تل hill ) در ایرلندیِ میانه و ولزی بوده اند که به روشنی با واژه یِ ( تپه، توپ ) همریشه هستند.
4. 4 واژگانِ ( tumefaction ) به چمِ ( ورم، آماس، بادکردگی ) و واژه یِ ( tube ) در زبانِ انگلیسی بهمچنین با واژگانِ ( توپ، تپه ) همریشه هستند.
4. 5 آزندِ فرآراسته یِ ( شرح کاملِ ) این واژگان به همراهِ زبانهایِ هندواورپاییِ دیگر در پَسگشتِ زیر از پُکُرنی ( pokorny ) پیش آورده شده اند.
5. چنانچه این واژگان در زبانهایِ مغولی و اورخونی بکار می روند، نشان از این دارد که این واژگان از زبانهای ایرانی به این زبانها زِبَررفته اند ( منتقل شده اند ) .
پَسگشتها ( references ) :
1 - رویه هایِ 642 و 643 از نبیگِ ( فرهنگِ واژه های اوستا )
2 - رویه هایِ 3127 و 3128 از نبیگِ ( فرهنگنامه ریشه شناختیِ هندواروپایی ) نوشته یِ ( جولیوس پُکُرنی Julius Pokorny ) به همراه فرتورِ زیر:

تپاندنتپاندن
حرف دهخدا درست نیست این واژه از ترکی نیست فارسی است.
از تَپ که شاخه بریده درخت نخل است و تاپو که ظرفی است که در بوشهر برای خرما و گندم و . . . استفاده میکنند و خرما را درون ان میریزند و میکوبند تا بتپد میگویند گرفته شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

انگار دهخدا همه ایران را تنها در تهران و اذربایجان خلاصه میدیده است و به جنوب ایران و بوشهر هیچ توجه نداشته و انگار گذرش هم نیفتاده بوده است. این ترکان هستند که این واژه را وام گرفته اند و باید بگویم ادم های قدیم ساده می اندیشیدند نه به پیچیدگی که ترکان برای ریشه های واژگان میگویند.

فرو کردن
عمل فشردن و فشار دادن به قصد کم کردن حجم و جثه شئ مورد نظر برای بیشترشدن ظرفیت یا حتی استحکام یافتن آن شئ

بپرس