[ویکی فقه] یکی از واژه هایی که در تصوف و عرفان از آن بحث شده توکل می باشد که آرای مختلفی در این مورد می باشد.
توکل یکی از مقامات عرفانی، به معنای اعتماد و امیدِ تمام به خدا و قطع اعتماد و امید از مخلوقات یا اسباب و وسایط است.
توکل، به معنای متعارف، کار خویش را به دیگری سپردن است، با اعتماد به کفایت او، که حاصل آن اطمینان و آرامش است. در آثار عرفانی نیز به همین کاربرد متعارف کلمه توجه شده است. غزالی در احیاء علوم الدین، پس از بیان ریشة لغوی واژه و مشتقات آن، توکل را به معنای اعتماد قلب، فقط به وکیل دانسته و وکالت در خصومت (وکالت حقوقی) را مثال زده و شروط لازم را برای وکیل بر شمرده که از آن جمله هدایت گری، قدرت و شفقت است. وی تحقق وثوق و اطمینان شخص به وکیل را در گرو احراز این صفات می داند. بنا بر شرح التعرف توکیل کار خود را به دیگری (خلق) سپردن و توکل کار خویش را به حق سپردن است. به نظر می رسد درست تر آن است که توکیل در بافت و زمینه عرفی به کار می رود و متعلَّق توکل فقط خداست. به این معنا، توکل یعنی سپردن کار خویش به خدا، با همان اطمینان و جمعیت خاطری که انسان کار خود را به وکیل یا مباشر معتمد و با کفایت خویش می سپارد. عرفا و مشایخ نیز در جاهای متعدد توکل را اعتماد و امید به خدا معنا کرده اند؛ اعتماد و امیدی که مبدأ آن حسن ظن به خدا و منت هایش آرامش و اطمینان قلبی است.
اهمیت توکل
در متون عرفانی توکل در زمره مقامات آمده است. ابونصر سراج آن را پس از مقام صبر و ابوطالب مکّی پس از زهد و هر دو پیش از مقام رضا آورده اند. در صوفی نامه تصوف به دو رکن اَعمال و احوال تقسیم شده و توکل جزو اعمال منتهیان آمده است. ابن عربی نیز توکل را، در کنار یقین و صبر و عزیمت و صدق، از اعمال باطنی می شمارد.
ارکان توکل
غزالی توکل را مانند دیگر ابواب ایمان متشکل از سه رکن علم و حال و عمل دانسته است. علم، اصل و به تعبیری پیش فرض توکل است، عمل ثمره و نتیجه آن، و حال همان است که از مفهوم توکل مراد می شود و هر چه در بیان توکل گفته شود، تعبیرِ آن حال است. منظور از علمْ توحید یا ایمان است، یعنی باور و تصدیق قلبی به قدرت و روزی بخشی و عزت و حکمت وکیل مطلق (خداوند) و این که منع و عطای او به اقتضای عزت و حکمت اوست. قوّت توکل به میزان علم و معرفت به وکیل است. به گفته احمد بن حنبل علم است که صوفیان را به توکل می نشاند. این علم باید به مرتبه یقین برسد، یعنی یقین به تحقق وعده خداوند، و یقین هر کس بیش تر باشد توکل او درست تر است.
به گفته نقشبندی خالدی، توکل چیزی نیست مگر کامل شدن یقین به خداوند. اما علم شرط کافی نیست، زیرا ممکن است نفس انسان ضعیف باشد و دچار وهم و اضطراب گردد و از توکل او کاسته شود، مانند غلبه وهم و اضطراب بر انسان در خوابیدن کنار مرده، به رغم یقین به این که مرده در حکم شی ء است و خطری ندارد. بنابراین، برای کسب توکل، شخص باید پس از تصدیق به فاعلیت تام و تمام خداوند و ورزیدنِ درونی این باور، و مطالعه و تأمل در احوال متوکلان، نفس خویش را قوّت ببخشد. پس توکل دو شرط لازم و کافی دارد: قوّت یقین و قوّت نفس که نتیجه آن ها سکون و آرامش ضمیر است. عمل نیز از ارکان توکل است. به گفته غزالی، تأثیر توکل، در حرکت و تلاشِ انسان به سوی مقاصدش آشکار است. این سعی و تلاش یا برای جلب و حفظ منافعی است یا برای دفع و خلاصی از مضار و در هر حال مستلزم پرداختن به اسباب و وسایط است. وی شقوق مختلف این موضوع را به تفصیل بررسی کرده و نتیجه گرفته که اگر دو شرط علم و حال رعایت شود، در بیش تر موارد عملِ شخص متوکلانه خواهد بود.
کلمات هم خویشاوند توکل
...
توکل یکی از مقامات عرفانی، به معنای اعتماد و امیدِ تمام به خدا و قطع اعتماد و امید از مخلوقات یا اسباب و وسایط است.
توکل، به معنای متعارف، کار خویش را به دیگری سپردن است، با اعتماد به کفایت او، که حاصل آن اطمینان و آرامش است. در آثار عرفانی نیز به همین کاربرد متعارف کلمه توجه شده است. غزالی در احیاء علوم الدین، پس از بیان ریشة لغوی واژه و مشتقات آن، توکل را به معنای اعتماد قلب، فقط به وکیل دانسته و وکالت در خصومت (وکالت حقوقی) را مثال زده و شروط لازم را برای وکیل بر شمرده که از آن جمله هدایت گری، قدرت و شفقت است. وی تحقق وثوق و اطمینان شخص به وکیل را در گرو احراز این صفات می داند. بنا بر شرح التعرف توکیل کار خود را به دیگری (خلق) سپردن و توکل کار خویش را به حق سپردن است. به نظر می رسد درست تر آن است که توکیل در بافت و زمینه عرفی به کار می رود و متعلَّق توکل فقط خداست. به این معنا، توکل یعنی سپردن کار خویش به خدا، با همان اطمینان و جمعیت خاطری که انسان کار خود را به وکیل یا مباشر معتمد و با کفایت خویش می سپارد. عرفا و مشایخ نیز در جاهای متعدد توکل را اعتماد و امید به خدا معنا کرده اند؛ اعتماد و امیدی که مبدأ آن حسن ظن به خدا و منت هایش آرامش و اطمینان قلبی است.
اهمیت توکل
در متون عرفانی توکل در زمره مقامات آمده است. ابونصر سراج آن را پس از مقام صبر و ابوطالب مکّی پس از زهد و هر دو پیش از مقام رضا آورده اند. در صوفی نامه تصوف به دو رکن اَعمال و احوال تقسیم شده و توکل جزو اعمال منتهیان آمده است. ابن عربی نیز توکل را، در کنار یقین و صبر و عزیمت و صدق، از اعمال باطنی می شمارد.
ارکان توکل
غزالی توکل را مانند دیگر ابواب ایمان متشکل از سه رکن علم و حال و عمل دانسته است. علم، اصل و به تعبیری پیش فرض توکل است، عمل ثمره و نتیجه آن، و حال همان است که از مفهوم توکل مراد می شود و هر چه در بیان توکل گفته شود، تعبیرِ آن حال است. منظور از علمْ توحید یا ایمان است، یعنی باور و تصدیق قلبی به قدرت و روزی بخشی و عزت و حکمت وکیل مطلق (خداوند) و این که منع و عطای او به اقتضای عزت و حکمت اوست. قوّت توکل به میزان علم و معرفت به وکیل است. به گفته احمد بن حنبل علم است که صوفیان را به توکل می نشاند. این علم باید به مرتبه یقین برسد، یعنی یقین به تحقق وعده خداوند، و یقین هر کس بیش تر باشد توکل او درست تر است.
به گفته نقشبندی خالدی، توکل چیزی نیست مگر کامل شدن یقین به خداوند. اما علم شرط کافی نیست، زیرا ممکن است نفس انسان ضعیف باشد و دچار وهم و اضطراب گردد و از توکل او کاسته شود، مانند غلبه وهم و اضطراب بر انسان در خوابیدن کنار مرده، به رغم یقین به این که مرده در حکم شی ء است و خطری ندارد. بنابراین، برای کسب توکل، شخص باید پس از تصدیق به فاعلیت تام و تمام خداوند و ورزیدنِ درونی این باور، و مطالعه و تأمل در احوال متوکلان، نفس خویش را قوّت ببخشد. پس توکل دو شرط لازم و کافی دارد: قوّت یقین و قوّت نفس که نتیجه آن ها سکون و آرامش ضمیر است. عمل نیز از ارکان توکل است. به گفته غزالی، تأثیر توکل، در حرکت و تلاشِ انسان به سوی مقاصدش آشکار است. این سعی و تلاش یا برای جلب و حفظ منافعی است یا برای دفع و خلاصی از مضار و در هر حال مستلزم پرداختن به اسباب و وسایط است. وی شقوق مختلف این موضوع را به تفصیل بررسی کرده و نتیجه گرفته که اگر دو شرط علم و حال رعایت شود، در بیش تر موارد عملِ شخص متوکلانه خواهد بود.
کلمات هم خویشاوند توکل
...
wikifeqh: توکل_عرفانی