توژ

/tuZ/

لغت نامه دهخدا

توژ. ( اِ ) به معنی... توز است و آن پوست درختی باشد که بر زین اسب و کمان و امثال آن پوشند و معرب آن توج است. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جهانگیری ). رجوع به توج و توز شود.

توژ. ( اِخ ) توج. پسر فریدون را هم گفته اند. ( برهان ). رج__وع به تور شود.

فرهنگ فارسی

شهری بود در فارس در نزدیکی کازرون و آن در زمان تالیف فارسنامه ابن ابلخی خراب شده بود. پارچه کتانی معروف به (( توزی ) ) منسوب بدین شهر است .
توج . پسر فریدون را هم گفته اند

فرهنگ عمید

= توز٢

پیشنهاد کاربران

توی لکی و لری به معنی سرشیر ولی توی اصطلاح به برفی که فقط سطح زمین رو سفید کرده باشه و نازک باشه هم میگن توژ.
در زبان لری توڗ به معنای لایه نازک که روی شیر گرم هنگام سرد شدن قرار می گیرد همان سر شیر

بپرس