توپر
/tupor/
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] شخص پخته و کارآزموده.
۳. [مجاز] تودار.
مترادف ها
سفت، خالص، یک پارچه، سخت، محکم، بسته، قوی، نیرومند، استوار، قابل اطمینان، جامد، توپر، مستحکم، منجمد، حجمی، سه بعدی، ز جسم
سخت، ابستن، بار دار، پر زحمت، فربه، تیره، کند، قوی، سنگین، ابری، زیاد، گران، توپر، وزین، دل سنگین، سنگین جثه
توپر
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
به شخصی که بدن توو پُری داشته باشه: chubby
میان پر. [ یام ْ پ ُ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) هرچیز توپر که پوک نباشد. آنچه میان آن خالی نباشد. ( از یادداشت مؤلف ) . || نوعی شیرینی یا آجیل که بیشتر در آذربایجان ( مخصوصاً در تبریز و اسکو و خسروشاه و مراغه
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
) درست کنند و برای ساختن آن ، ابتدا هسته و قشر درونی هلو، شفتالو، زردآلو، گلابی را خالی کنند تا پوست آن با قشری از گوشت میوه بماند سپس آرد یا کوبیده ٔ شکر و گردو و بادام و جز آن را توی آن می ریزند و می گذارند خشک می شود و بسیار مطبوع و خوش طعم می گردد.