توهیم

لغت نامه دهخدا

توهیم. [ ت َ ] ( ع مص ) به غلط افکندن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). بدگمانی افکندن و در غلط انداختن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) :
کای عجب ، نهی از پی تحریم بود
یا به تأویلی بدو توهیم بود.
مولوی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) بوهم انداختن در گمان افکندن ایجاد پندار کردن . جمع : توهیمات .

فرهنگ معین

(تُ ) [ ع . ] (مص م . ) به وهم انداختن .

فرهنگ عمید

۱. در وهم و خیال انداختن، به گمان افکندن.
۲. در غلط و اشتباه انداختن.

پیشنهاد کاربران

بپرس