توه
لغت نامه دهخدا
توه. [ ت َ وَه ْ ] ( اِ ) تبه که ضایعشده و نابودگردیده و بکارنیامدنی باشد. ( برهان ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).
توه. [ ت َ ] ( ع مص ) هلاک شدن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || رفتن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || تکبر نمودن. || شوریده عقل گردیدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || سرگشته و حیران رفتن در زمین. ( ناظم الاطباء ). || ما اتوهه ؛ چه سرگردان است او. ( منتهی الارب ). رجوع به ماده بعد شود.
توه. [ ت َ / ت ُ ] ( ع اِ ) هلاکی و هالک و تباه. یقال : فلان توه ٌ و توه ٌ ( بالضم ). ج ، اتواه. اتاویة. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). هالک. ( اقرب الموارد ): فلاة توه ؛ بیابان گم راه کننده. ( ناظم الاطباء ). فلاةتوه ؛ یضل فیها. ( المنجد ). رجوع به ماده قبل شود.
توه. [ ت ُ وَ ] ( اِخ ) دهی از دهستان یعقوب وندپاپی است که در بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد واقع است و 100 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
فرهنگ فارسی
دهی از دهستان یعقوب وند پاپی است که در بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد واقع است
فرهنگ عمید
* توه برتوه: (قید، صفت ) [قدیمی] لابه لا، لابرلا، تابرتا، توبه تو، پرده درپرده.
= تباه
پیشنهاد کاربران
ته وه در زبان لکی یعنی بی قراری
ته وه مِنِت نیاشتو:بی قراری برای من نداشته باش
تاوه هم به معنی تابه در لری و لکی
ته وه مِنِت نیاشتو:بی قراری برای من نداشته باش
تاوه هم به معنی تابه در لری و لکی
کلمات در زبان لری بختیاری
توه::تابه tave
توه::خانه. اتاق tove
توه::تابه tave
توه::خانه. اتاق tove