تونگو

لغت نامه دهخدا

تونگو. [ ت َ وَ ] ( اِ ) حجام بود. ( فرهنگ جهانگیری ). تانگو. ( شرفنامه منیری ). حجام که تانگو نیز گویند. ( فرهنگ رشیدی ). سرتراش وحجام را گویند و به این معنی بجای «واو» آخر «رای » قرشت هم آمده است. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). رجوع به تونگر و تانگو شود. || جامه دان و صندوق پول. || عنان. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. حجام، خون گیر.
۲. سرتراش.

واژه نامه بختیاریکا

تُمِناس

دانشنامه آزاد فارسی

تونْگو (Toungoo)
شهری در بخش باگو۱، در میانمار۲، واقع در سکوی غربی رود سیتونگ۳، با ۸۷,۱۰۰ نفر جمعیت (۱۹۹۸). در درّه سیتونگ، برنج و کائوچو کشت می شود و در تپه های پِگو یوما۴، در غرب، الوار و چوب های قیمتی به دست می آید. محصولات از طریق راه آهن و جاده به یانگون۵ و مندله۶ منتقل می شوند. این شهر در ۱۵۱۰ بنا شد و پایتخت سابق کشور پادشاهی تونگو (قرون ۱۴ـ ۱۶) بود.
BagoMyanmarSittoung RiverPegu YomaYangonMandalay

پیشنهاد کاربران

بپرس