توماس

/tumAs/

لغت نامه دهخدا

توماس. [ ت ُ ] ( اِخ ) شاعر آنگلونورماند قرن دوازدهم میلادی است که داستانی به شعر از تریستان و ایزوت از او باقی مانده است. ( از لاروس ).

توماس. [ ت ُ ] ( اِخ ) آلبر. از سیاستمداران فرانسه ( 1878-1932 م. ) است. وی سوسیالیست و در سالهای 1915-1917 م. وزیر تسلیحات فرانسه بود و دفتر بین المللی کار را تأسیس کرد و در سال 1920 م. به ریاست قسمت کار «اس.د.اِن » انتخاب گردید. ( از لاروس ).

توماس. [ ت ُ ] ( اِخ ) آنتوان لئونار. نویسنده فرانسوی ( 1732-1785 م. ) و عضو فرهنگستان فرانسه است. او راست : مدائح فصیح ولی پرطمطراق و متکلف. ( از لاروس ).

توماس. [ ت ُ ] ( اِخ ) سن. یکی از دوازده حواری حضرت عیسی ( ع ) است که به دیرباوری مشهور و از جمله کسانی بود که هیچ چیز را باور نداشت مگر آنکه به نحوی در آن اطمینان حاصل می نمود، چنانکه این حواری بعثت حضرت عیسی را باور نکرد. ( از لاروس ). رجوع به توما شود.

توماس.[ ت ُ ] ( اِخ ) سیدنی جیل کریست. معدن شناس انگلیسی ( 1850-1885 م. ). وی اصول تصفیه فلزات آمیخته با فسفور را کشف کرد. ( از لاروس ).

فرهنگ فارسی

سن ... یکی از دوازده حواری حضرت عیسی ( ع ) است که به دیر باوری مشهور و از جمله کسانی بود که هیچ چیز را باور نداشت مگر آنکه بنحوی در آن اطمینان حاصل می نمود

مترادف ها

thomas (اسم)
اسم خاص مذکر، توماس، توما

tommy (اسم)
توماس، تامی

پیشنهاد کاربران

بپرس