لغت نامه دهخدا
توم. ( اِ ) نشای برنج در دیلمان و گیلان. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). رجوع به توم بیجار شود.
توم. ( ع اِ ) دانه سیمین مانند مروارید. ( ناظم الاطباء ). مروارید و بعضی گفته اند مهره ها که آن را از نقره سازند مانند مروارید. ( آنندراج ).
توم. [ ت ُ وَ ] ( ع اِ ) ج ِ تومة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به تومة و ماده قبل شود.
توم. ( اِخ ) کلمه نبطی است و معنی آن قرین است و آن نام ملکی است که به مانی نازل شد. ( ابن الندیم از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
فرهنگ فارسی
گویش مازنی
دانشنامه عمومی
پیشنهاد کاربران
توم در زبان های ایرانی دیگر هم ارز با تخم در فارسی است.
تخم در اصل و بنیاد نه به معنی بیضه و دانه و بذر که به بیشتر به معنی "نسل" بوده.
چنان که در کارنامه اردشیر بابکان آورده اند که او از توهمگ ( تومه، تخمه ) دارای دارایان ( داریوش سوم هخامنشی ) بود.
... [مشاهده متن کامل]
میتوان این واژه را در فارسی به ریخت توهم یا توم باززیواند و به جای واژه عربی نسل به کاربست.
تخم در اصل و بنیاد نه به معنی بیضه و دانه و بذر که به بیشتر به معنی "نسل" بوده.
چنان که در کارنامه اردشیر بابکان آورده اند که او از توهمگ ( تومه، تخمه ) دارای دارایان ( داریوش سوم هخامنشی ) بود.
... [مشاهده متن کامل]
میتوان این واژه را در فارسی به ریخت توهم یا توم باززیواند و به جای واژه عربی نسل به کاربست.
توم ( , تخم ) در کردی به معنای بذری است که ان را برای کشاورزی سال بعد در جای مخصوص نگه داری می کنند
در زبان تالشی مرکزی به معنای ( بذر و دانه برنج )
توم ( Tom ) :در زبان مغولی به معنی بزرگ
توم ( Tom ) :در زبان ترکی به معنی پرپشت
توم ( Tom ) :در زبان ترکی به معنی پرپشت
پسوند ترین در اوستایی
بزرگ، بزرگتر، بزرگتوم
بزرگ، بزرگتر، بزرگتوم
کلمه ی در زبان لری بختیاری است به معنی
بذر. تخم
زومین توم دا ::زمین را بذر پاشی کرد
بذر. تخم
زومین توم دا ::زمین را بذر پاشی کرد
