تولی کردن

لغت نامه دهخدا

تولی کردن. [ ت َ وَل ْ لی ک َ دَ ] ( مص مرکب )دوستی کردن. روی آوردن. خلاف تبری کردن :
پس از رسول تولی مکن به هیچ کسی
مگر به آل رسول مطهر اخیار.
ناصرخسرو.
کیسانیان از باقی شیعه جدا شدند و به محمد حنفیه تولی کردند. ( جهانگشای جوینی ). مولی کسانی اند که ما را دوست دارند و به ما تولی کرده اند و علج کسانی اند که از ما تبرا کرده اند. ( تاریخ قم ص 207 ). رجوع به تولی شود.

فرهنگ فارسی

دوستی کردن روی آوردن

پیشنهاد کاربران

بپرس