توقیف کردن


مترادف توقیف کردن: بازداشت کردن، جلب کردن، دستگیر کردن ، حبس کردن، زندانی کردن، محبوس کردن ، ضبط کردن

متضاد توقیف کردن: رها کردن، آزاد ساختن، واپس دادن، رفع توقیف کردن

معنی انگلیسی:
apprehend, arrest, confine, detain, seize, attach, nab

لغت نامه دهخدا

توقیف کردن. [ ت َ /تُو ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نگاه داشتن و ضبط کردن. ( ناظم الاطباء ). بازداشت کردن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). حبس کردن. زندان کردن. به زندان کردن. بازداشتن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) بازداشت کردن ( کسی را )
نگاهداشتن و ضبط کردن حبس کردن زندان کردن

مترادف ها

grab (فعل)
ربودن، توقیف کردن، گرفتن، چنگ زدن، قاپیدن، تصرف کردن

suppress (فعل)
موقوف کردن، خواباندن، فرو نشاندن، توقیف کردن، مانع شدن، منکوب کردن، پایمال کردن، سرکوب کردن، تحت فشار قرار دادن، فشاراوردن بر

apprehend (فعل)
درک کردن، دریافتن، توقیف کردن، بیم داشتن، هراسیدن

arrest (فعل)
توقیف کردن، باز داشتن، محبوس کردن، حبس کردن، ناگهان توقیف کردن، جلوگیری کردن

book (فعل)
توقیف کردن، رزرو کردن، در کتاب یا دفتر ثبت کردن

confiscate (فعل)
توقیف کردن، غصب کردن، ضبط کردن، مصادره کردن

detain (فعل)
توقیف کردن، باز داشتن، معطل کردن

distrain (فعل)
توقیف کردن، گرو کشیدن

embay (فعل)
توقیف کردن، حبس کردن، محصور کردن

seize (فعل)
درک کردن، توقیف کردن، غصب کردن، ضبط کردن، مبتلا کردن، قاپیدن، مصادره کردن، تصاحب کردن، به تصرف درآوردن، دچار حمله شدن

intern (فعل)
توقیف کردن، وارد کردن، داخل شدن در

sequester (فعل)
جدا کردن، توقیف کردن، مصادره کردن

pull in (فعل)
توقیف کردن، متوقف شدن، نقشه یا عملی را متوقف ساختن

impound (فعل)
توقیف کردن، نگه داشتن

sequestrate (فعل)
جدا کردن، تجزیه کردن، توقیف کردن

فارسی به عربی

احجز , استول علیه , الق القبض علیه , توقیف , صادر , کتاب , مسکة

پیشنهاد کاربران

تُوقیف کَردَن: بازگیری ( کردن ) ، بازگرفتن، نگهداشتن

بپرس