تو درشتی کن مرا دشنام ده
مر مرا تو هیچ توقیری منه.
مولوی.
|| حلیم شمردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || آزمودن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || آرام دادن ستور را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || خسته کردن گرانی بار یا عام است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مجروح کردن. ( از اقرب الموارد ). || بردبار گردانیدن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || گردانیدن نشان و آثار جهت کسی. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).