توقد

لغت نامه دهخدا

توقد. [ ت َ وَق ْ ق ُ ] ( ع مص ) افروخته شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). افروخته شدن آتش. ( دهار ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). آتش افروختن و افروخته شدن آن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). لازم و متعدی است. تلألؤ ستاره و جز آن. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) بر افروختن زبانه زدن زبانه کشیدن . ۲ - ( اسم ) افروزش زبانه کشی . جمع : توقدات .

فرهنگ معین

(تَ وَ قُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) برافروختن ، شعله ور شدن آتش .

فرهنگ عمید

۱. افروخته شدن آتش، شعله ور شدن آتش.
۲. درخشان شدن.
۳. آتش افروختن.

پیشنهاد کاربران

بپرس